خرامنده سروی برخ گلستانی
فروزنده ماهی بلب دلستانی
بهشتی برخسار و در حسن حوری
جهانی بخوبی و در لطف جانی
نه حور بهشت از طراوت بهشتی
نه سرو روان از لطافت روانی
ببالا بلندی بیاقوت قندی
بگیسو کمندی بابرو کمانی
ز مشک ختن بر عذارش غباری
ز شعر سیه بر رخش طیلسانی
در آشفتگی زلفش آشوب شهری
لبش در شکر خنده شور جهانی
بهنگام دل بردن آن چشم جادو
توانائی و خفته چون ناتوانی
چو هندو سر زلفش آتش نشینی
چو کوثر لب لعلش آتش نشانی
سفر کرد خواجو ز درد جدائی
فرو خواند بر دوستان داستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر وصف زیبایی و جذابیت یک معشوقه است که به طبیعت و بهشت تشبیه شده است. شاعر به وصف ظاهری و ویژگیهای جذاب او میپردازد، از جمله موهای مشکی و حالت چهرهاش که دل را میبرد. با اشاره به لطافت و طراوت این معشوق، شاعر از خواص دلربای او میگوید که شباهت به حورهای بهشتی دارد. در انتها، شاعر از دوری و درد جدایی خود از این معشوق سخن میگوید و به دوستانش داستانهای عشق و دلتنگیاش را نقل میکند.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل، درخت سری قد بلند و زیبا راه میرود و ماهی، که دلش شاد است، در کنار آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: بهشتی بر چهره و زیباویی حوری، جهانی پر از زیبایی و در دل لطفی وجود دارد.
هوش مصنوعی: نه حوری بهشت به اندازهی زیبایی خود در بهشت دلانگیز است و نه سرو روان به اندازهی لطافت و زیبایی خود جذابیت دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک دختر اشاره دارد. شاعر از بلندی قامت و زیبایی ظاهری او صحبت میکند که مانند الماس درخشان و شگفتانگیز است. همچنین، موهای او به شکل کمند و با دقت و ظرافتی خاصی توصیف شده که تداعیگر جذابیت و فریبندگی اوست. به طور کلی، شاعر سعی دارد تصویری از زیبایی و لطافت معشوقهاش را به خواننده منتقل کند.
هوش مصنوعی: از عطر خوش مشک ختن، بر چهرهاش نشانی از غباری دیده میشود و بر صورت زیبایش، شعری سیاه را تصویر کرده است.
هوش مصنوعی: زلف آشفتهاش دلیل تمام آشفتگیهاست و لبهایش که در خندهای همچون شکر است، شور و حال دنیا را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در زمانی که دل را با نگاه جادویی خود میرباید، توانایی و قدرتی در آن چشم نهفته است که میتواند حتی کسی را که به نظر ناتوان میآید، به خواب ببرد.
هوش مصنوعی: چشمهایش مانند آتش سوزان است و موهایش همچون شعلهای و لبهایش همچون آبی زلال و خوشرنگ هستند که همواره شادابی و زیبایی را به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: خواجو به خاطر درد جدایی سفر کرده و داستانی را برای دوستانش روایت کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.