ما سر بنهادیم و بسامان نرسیدیم
در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم
گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان
جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم
گشتیم گدایان سر کویش و هرگز
در گِرد سراپرده ی سلطان نرسیدیم
چون سایه دویدیم بسر در عقبش لیک
در سایه ی آن سرو خرامان نرسیدیم
رفتیم که جان بر سر میدانش فشانیم
از سر بگذشتیم و بمیدان نرسیدیم
چون ذرّه سراسیمه شدیم از غم و روزی
در چشمه ی خورشید درفشان نرسیدیم
در تیرگی هجر بمردیم و ز لعلش
هرگز بلب چشمه ی حیوان نرسیدیم
ایوب صبوریم که از محنت کرمان
چون یوسف گمگشته بکنعان نرسیدیم
از زلف تو زنّار ببستیم و چو خواجو
در کفر بماندیم و بایمان نرسیدیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و ناکامیهای عاشقانه پرداخته است. شاعر از تلاشهای بیثمر خود برای رسیدن به معشوق سخن میگوید. او به طوری مکرر در پی یافتن معشوقش میگردد، اما هر بار از رسیدن به او بازمیماند. بازگو کردن غم و اندوه ناشی از این ناکامیها و توصیف حالتهای مختلف او، مانند سرگردانی و فراق، نشاندهنده عمق محبت و درد اوست. در نهایت، شاعر به صبوری و تحمل مشقتهای زندگی اشاره میکند و به نوعی در حسرت رسیدن به محبوب خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: ما تلاش کردیم و به نتیجه نرسیدیم، در حالی که در عذاب بودیم و نتوانستیم به درمان برسیم.
هوش مصنوعی: گفتند که جان را فدای قدم او کنیم و حتی جان دیگرمان را نیز بدهیم، اما در نهایت نتوانستیم به محبوبان برسیم.
هوش مصنوعی: ما در اطراف کسی که محبوب قلبمان است، مانند گدایان سرگردان بودهایم، اما هیچگاه نتوانستهایم به جایگاه سلطنت او نزدیک شویم.
هوش مصنوعی: ما مانند سایهای در دنبالهی آن سرو خوشحالت دویدیم، اما هرگز نتوانستیم به سایهی او برسیم.
هوش مصنوعی: ما به میدان رفتیم تا جانمان را فدای او کنیم، اما از خودگذشتگی کردیم و هرگز به میدان نرسیدیم.
هوش مصنوعی: ما از شدت غم و اضطراب مانند ذرات پراکنده شدهایم و دیگر نتوانستیم به آرامش و روشنایی روز دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: ما در غربت و دوری از محبوب جان سپردیم و هیچگاه نتوانستیم به زیبایی و شیرینی لبان او دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: من صبر ایوب را دارم، اما با وجود تمام سختیهایی که در کرمان کشیدهام، هنوز به هدف خود مانند یوسف گمشده در کنعان نرسیدهام.
هوش مصنوعی: ما به زلف تو برای خود پیمانی بستیم و به مانند خواجو در کفر باقی ماندیم و هرگز به ایمان نرسیدیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان زحمت خود برد و به جانان نرسیدیم
دل رخنه شد از درد و به درمان نرسیدیم
موریم که گشتیم لگدکوب سواران
در گوشه که بر پای سلیمان نرسیدیم
دنبال دل دوست دویدیم فراوان
[...]
دادیم بسی جان و به جانان نرسیدیم
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
در ظلمت اندوه بسی تشنه بگشتیم
روزی به لب چشمه حیوان نرسیدیم
بس سال که در بادیه عشق برفتیم
[...]
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
از سر بگذشتیم و به سامان نرسیدیم
جان کرده فداییم به راه غم عشقش
دل برد به دستان و به جانان نرسیدیم
در ظلمت هجران به لب آمد دل تنگم
[...]
دردا که ز درد تو بدرمان نرسیدیم
زین غم دل و جان رفت بجانان نرسیدیم
بسیار دویدیم بسر در پی مطلوب
سر در طلبش رفت و بسامان نرسیدیم
در کوچه عشق تو همه عمر برفتیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.