گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

مستم زدو چشم نیمه مستش

وز پای در آمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان

برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد

دادیم عنان دل بدستش

جان تشنه ی لعل آبدارش

دل بسته ی زلف پرشکستش

هستم بگمان که هست یا نیست

آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم

چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند

خواجو زدو چشم نیمه مستش

 
sunny dark_mode