چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
چشمت بقصد کشتن من می کند کمین
ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد
هیچش بدست نیست که تا در میان نهد
سرّی که داشت با تو کمر در میان نهاد
بر سرو کس نگفت که طوطی شکر شکست
بر ماه کس ندید که زاغ آشیان نهاد
در تابم از دو سنبل هندوت کز چه روی
سر بر کار نسترن و ارغوان نهاد
ای جان من جهان لطافت توئی ولیک
دل بر وفای عهد جهان چون توان نهاد
زانرو که در جهان بجمالت نظیر نیست
هر کس که دید روی تو سر در جهان نهاد
الفاظ من بلفظ تو شیرین ز شکّرست
گوئی لب تو هم شکر اندر دهان نهاد
خواجو چو نام لعل لبت راند بر زبان
نامش زمانه طوطی شکّر زبان نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به محبوب سخن میگوید. او اشاره میکند که زیبایی محبوبش مانند سنبل و ارغوان است و این زیبایی در دل او آشوب ایجاد کرده است. چشمان محبوبش گویا به قصد کشتن او کمین کردهاند و او تحت تأثیر غمزههایش قرار گرفته است. شاعر بر این نکته تأکید میکند که هیچ کس نتوانسته است به اندازه محبوبش زیبا باشد و این زیبایی در جهان بینظیر است. او همچنین به شیرینی کلام خود و اینکه نام محبوبش همچون شکر است اشاره میکند. در نهایت، شاعر به وفاداری و تعهد خود به محبوبش اشاره میکند و بر این باور است که هیچ چیز در دنیا نمیتواند به محبوبش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: وقتی گل تو بر شاخهی ارغوانی قرار گرفت، شور و هیجان در دل ضعیف من ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: چشمانت مثل سلاحی در کمین من نشستهاند، اما چه دلیلی دارد که تیر نگاه تو در کمان بماند؟
هوش مصنوعی: او هیچ چیزی در اختیار ندارد که بتواند از آن برای فاش کردن رازهایی که با تو در میان گذاشته، بهره ببرد.
هوش مصنوعی: هیچکس به درخت سرو نگفته که طوطی شیرینگو را میشکند و هیچکس ندیده که زاغ آشیان خود را میسازد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی دو گل خوشبو بسیار شادابم، که بر روی سرم در کنار گلهای نسترن و ارغوان قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: ای جان من، تو خود دنیایی پر از لطافت و زیبایی هستی، اما حالا چگونه میتوانم دل را بر دائمی بودن وفای دنیا بگذارم؟
هوش مصنوعی: چون هیچکس در زیبایی تو مشابهی ندارد، هر کسی که چهرهات را ببیند، سر را در پای تو میگذارد و تسلیم میشود.
هوش مصنوعی: کلمات من به زبان تو آنقدر شیرین و خوشمزه است که گویی لبهای تو نیز شکر در دهان دارند.
هوش مصنوعی: خواجو میگوید: وقتی که نام لبت را بر زبان میآورم، زمانه به مانند طوطیای میشود که زبانش شیرین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکس که دل بر آن صنم دلستان نهاد
جان در بلا فکند و تن اندر هَوان نهاد
آن دلستان که هست بر او رخ چو گلستان
ناگه بنفشه بر طرف گلستان نهاد
دو دایره زغالیه بر مشتری کشید
[...]
تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد
خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد
بس جان نازنین که بلا را نشانه شد
زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد
صبری که در میان غمم دستگیر بود
[...]
درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد
بهر نثار موکب صدر جهان نهاد
بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار
تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد
آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت
[...]
در درج عقیق لبت نقد جان نهاد
جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد
قفلی ز لعل بر در آن درج زد لبت
خالی ز عنبر آمد و مهری بر آن نهاد
باریکتر از مو کمرت را دقیقهای
[...]
بازم غم فراق تو دردی به جان نهاد
تا کی توان غمی به دل ناتوان نهاد
هر چند سرو قدّ تو از ما کناره جست
دل باوفا و عهد تو جان در میان نهاد
گنجور عشق روی تو جانست و در دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.