دوش چون موکب سلطان خیالش برسید
اشکم از دیده روان تا سر راهش بدوید
خواستم تا بنویسم سخنی از دل ریش
قلمم را ز سر تیغ زبان خون بچکد
نشنیدیم که نشنید ملامت فرهاد
تا حدیث از لب جان پرور شیرین بشنید
دلم ابروی ترا می طلبد پیوسته
ماه نو گرچه شب و روز نباید طلبید
خط مشکین که نباتست بگرد شکرت
تا چه دودیست که در آتش روی تو رسید
چشم بد را نفس صبحدم از غایت مهر
آیتی در رخ چون ماه تمام تو دمید
خرده بینی که کند دعوی صاحب نظری
گر ندید از دهنت یک سر مو هیچ ندید
خلعت عشق تو بر قامت دل بینم راست
لیکن این طرفه که پیوسته بباید پوشید
تا از آن هندوی زنجیری کافر چه کشد
دل خواجو که ببند سر زلف تو کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تاثیر عمیق آن بر دل شاعر است. شاعر در وصف زیبایی معشوق خود سخن میگوید و از اشک و درد دلش مینویسد. او به قدرت عشق اشاره میکند که حتی انگشت قلمش را به زحمت میاندازد و احساساتش را به تصویر میکشد. شاعر، معشوق را به ماه و ابروتش را به تابش آفتاب تشبیه میکند و از زیباییاش به وجد میآید. در نهایت، محبت و عشق او را به کشمکش و رنج میکشاند، اما با تمام اینها، عشق را به عنوان لباس دل خود میپذیرد و آن را همواره بر تن دارد.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که تصویر سلطانی در خیال من ظاهر شد، اشکهایم به طور بیاراده از چشمهایم جاری شد تا به مسیر او برسند.
هوش مصنوعی: خواستن داشتم که حسی از دل را بنویسم، اما به جای جوهر از قلم، خونم به خاطر درد و اندوهی که در دل دارم، بریزد.
هوش مصنوعی: ما نشنیدیم که فرهاد از سرزنش دیگران چه گفته، تا وقتی که داستان عشق شیرین را از زبان او شنیدیم.
هوش مصنوعی: دل من همواره در پی ابرویت است، حتی اگر ماه نو نیامده باشد، و نباید انتظار روز و شب را کشید.
هوش مصنوعی: نوشتهای خوشخط و زیبا را در کنار شیرینیات قرار بده تا ببینیم چه بخاری از عشق تو در آتش وجودت به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در صبح زود، حالی از عشق و محبت همچون آیتی زیبا در چهرهات که مانند ماه کامل است، به وجود آورد. این حالت به خوبی میتواند حس بدی را دور کند.
هوش مصنوعی: تو اگر به دیگران ایراد میگیری و ادعای دانایی میکنی، اما خودت حتی کوچکترین نکتهای را در وجودت نداشتی، در واقع چیزی برای گفتن نداری.
هوش مصنوعی: لباس عشق تو را بر تن دل خود میبینم، اما جالب اینجاست که باید همیشه این لباس را بپوشم.
هوش مصنوعی: دل خواجو به خاطر دیدن زیبایی و وسوسههای معشوقش، تحت تأثیر قرار گرفته و از اینکه این عاشق متأثر از زنجیرهای عشق خود است، احساس غم و شدت میکند. او میبیند که معشوقش با موهای پیچیدهاش، دلی را در بند کشیده و این موضوع برای دل او عذابآور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
[...]
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.