گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد

چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد

نافه ی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا

ای بسا چین که در آن طرّه ی مشگین دارد

دل غمگین مرا گرچه بتاراج ببرد

شادمانم که وطن در دل غمگین دارد

عجب از چشم کماندار تو دارم که مقیم

مست خفتست و کمان بر سر بالین دارد

ای خوشا آهوی چشمت که بهر گوشه که هست

خوابگه برطرف لاله و نسرین دارد

مرغ دل کز سر زلفت نشکیبد نفسی

بازگوئی هوس جنگل شاهین دارد

گرچه فرهاد بتلخی ز جهان رفت ولیک

همچنان شور شکر خنده ی شیرین دارد

دل گمگشته ز چشم تو طلب می کردم

کرد اشارت بسر زلف سیه کاین دارد

خواجو از چشمه ی نوشت چو حکایت گوید

همه گویند سخن بین که چه شیرین دارد

 
 
 
جلال عضد

آن چه مشک است که در طرّه پرچین دارد

وان چه حسن است که در طرّه مشکین دارد

همچو خورشید ز دورش نتوان دید از آنک

که چو خورشید به تنها شدن آیین دارد

گرنه او را هوس قصد من مسکین است

[...]

صائب تبریزی

چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟

لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟

سر فتراک شهادت به سلامت باشد!

سر شوریده ما کی سر بالین دارد؟

کبک اگر ناز به فرهاد کند جا دارد

[...]

نشاط اصفهانی

پنجه از خون دل ماست که رنگین دارد

آنکه با دست بلورین دل سنگین دارد

سالک اندیشه نه از کفر و نه از دین دارد

وادی عشق بهر گام سد آیین دارد

عقل با عشق به بیهوده زند لاف مصاف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه