شمارهٔ ۲۶ - فی مدح الصاحب السعید شمس الحق و الدین محمود صاین طاب ثراه
اگرچه بیخبر افتادهام ز یار و دیار
دلم مقیم دیارست و جان ملازم یار
چه غم ز بُعد مسافت چو قرب جانی هست؟
نظر به یار بوَد نی به قُرب و بُعد دیار
اگر نگار نگیرد شگستگان را دست
به هیچ روی نشاید گرفت دست نگار
میان یار و کنارم زهی خیال که نیست
در این میان که افتادهام امید کنار
ایا صبا چو بدان گلشن روان برسی
بگو ز خاطر عاطر مرا فرو مگذار
اگر دم از گل صد برگ میزنی شاید
ولی نبایدت آسودن از خروش هَزار
بدان امید که همچون تو گوهری یابد
شدهست مردم چشمم مقیم دریابار
ز حاجیان تو در حیرتم که پیوسته
کشیدهاند کمان بر دو جادوی بیمار
اگرچه سرو سهی شد بهراستی آزاد
کند به بندگی قد سرکشت اقرار
تنم نگر که شد از شوق خط مشکینت
بسان خامهی مخدوم عصر زار و نزار
تطاول از چه کند آن دو زلف گردنکش
بهدور معدلت قطب آسمان مقدار
سحاب بخشش دریا نوال پاک گهر
سپهر مرتبت کان یسار کوه و قار
فروغ دیده آفاق شمس دنیی و دین
که هست درگه او قبله صغار رکبار
دهد به بحر دل ملک بخش او اجرای
دهد با بر کف دُر نثار او ادرار
خرد که منشی علم الهیست مقیم
چو کودکان سبق مدحتش کند تکرار
سپهر عودی اگر پرده ی هواش زند
بدیع نیست که مستحضرست بر ادوار
درست مغربی مهر اگرچه هست روان
به نزد خاطر او کی بود تمام عیار؟
همای دولتش از بیضه چون برون زد سر
گرفته بود زمین و زمانه در منقار
اگر به تیغ بگیرد جهان عجب نبود
جهان گرفتن بر شمس کی بود دشوار؟
زهی سپهر برین را به درگه تو یمین
خهی زمان و زمین را ز بخشش تو یسار
زمین ز خون عدویت محیط موجافکن
زمان به کین حسودت نهنگ مردمخوار
ز نعل مرکب تو سوده ماه را جبهه
ز رای روشن تو تیره مهر را بازار
سمند گرمروَت کوهِ آسمانسرعت
خدنگ چارپرت شاهباز شیر شکار
ارادت تو مدار سپهر را مرکز
عنایت تو اساس زمانه را معمار
تو آن کریم نهادی که با افاضت جود
محیط را بهدل و دست تست استظهار
اعادی تو کلابند و ملکشان جیفه
از آن مقیم دوانند در پی مردار
خدایگانا چون پایمال غم شدهام
بگیر دستم و در دست محنتم مگذار
کجا برم دو جهان گر عنایتت نبود
چو سر ز دست برون رفت گو برو دستار
بر آستان رفیعت فتادهام چون خاک
بهشرط آنکه نگیرد دلت ز بنده غبار
بدان خدای که مشاطگان قدرت او
کنند سلسله مرغول طرّه شب تار
بدان کریم که بخشد به نای موسیجه
نوای نغمه داود و لحن موسیقار
بع صنع لم یزل و لا یزال واهب عقل
که عقل را نبود با چرا و چونش کار
به کنج خانه تفضیل مالک ملکوت
که وهم در حرم حرمتش ندارد بار
به کحل معرفت سرمدی که حی قدیم
بدان برد رمد از دیده اولی الابصار
به شاه تخت رسالت که عنکبوتی را
به پردهداری تشریف داد بر در غار
به عزم عالم بالا چو کوفت کوس عروج
علم برون زد از این دیر دایره کردار
به مقدم و قدم صدق یار غار نبی
به عدل محتسب دین احمد مختار
به آب ابر حیا بار چشم ذی النورین
به تاب تیغ جهانسوز حید کرار
به خون حلق حسین و به حسن خلق حسن
به جد و جهد و جهاد مهاجر و انصار
به سوز و ساختن صابرین فی الآفات
به آه و زاری مستغفرین بالاسحار
به نزهت چمن بوستانسرای هدی
که طایرست از آن روضه جعفر طیار
به هادیان سبیل و به کاتبان صحف
به هاتفان جبال و به ساکنان قفار
به واصلان جدا از تواصل و موصل
به سالکان برون از مدائن و امصار
به حاضران معرّا ز نسبت محضر
به ذاکران مبرّا ز وصمت تذکار
به ناظران عری از وسایل منظر
به ناطقان بری از قراین گفتار
به شبلئی که بر آورد گرد از این بیشه
باد همی که برون برد گوی از این مضمار
به آشیانه مرغان گلشن ملکوت
به آستانه سکّان گنبد دوار
بدان شکسته که قایم بدو شدند اوتاد
بدان وثیقه که واثق بدو شدند اخیار
به آیتی که دبیران صنع لم یزلی
نوشتهاند برین هفت هیکل از زنگار
به نسخهای که خرد بر بیاض صفحه او
کند مطالعهی سرّ مخزن الاسرار
به ساز پرده دل در مجالس ارواح
به سوز مجمر جان در سرادق انوار
بدان سوار که بود از رسالتش افسر
بدان مطیه که بود از هدایتش افسار
بدان زمان که بود انقطاع دور زمان
بدان سحر که بود بامداد روز شمار
بدان تصادم هیبت که حافظان نفوس
کنند منقطع آن دم علاقهی اعمار
به روضهای که در او هست هشت خلد آبی
به دوحهای که برو هست هفت دوزخ نار
به ملکت ملکوت و به فالق الاصباح
به گلشن جبروت و به مورق الاشجار
بدان حظیره که بود ابن آذرش طیان
بدان سفینه که شد نوح مرسلش نجار
بدان عصا که کلیمش فکنده بود از دست
بدان شتر که حبیبش گرفته بود مهار
به مرکزی که بدان میکند ستاره مسیر
به نقطهای که بر آن میکند زمانه مدار
به طاعتی که بدان سرفراز شد گردون
به موقفی که بدان پایبند شد کهسار
به مسندی که بر آن سعد اکبرست مقیم
به ادهمی که بر آن شاه انجم است سوار
بدان حواری شب گرد آبگون هودج
بدان عماری زرکار آتشینمسمار
به جرعهای که بوَد عقل کل از او سرمست
به نفخهای که بود عقل کل ازو هشیار
به عکس آینهی هفت جوش سبز غلاف
به پیر منحنی سبزپوش آینهدار
به حشر و نشر و به وعد و وعید و خوف و رجا
به صبح و شام و به نور و ظلام لیل و نهار
به هفت منظره و شش جهان و پنج حواس
به چار طبع و سه روح و دو کون و یک دادار
به صفّ صُفّهنشینان بارگاه قبول
به بار یافتن جان به صدر صفه بار
به غمزهایکه ازو خیره میشود غمّاز
به طرهایکه ازو طیره میشود طرّار
به دستیاری ساغر به پایمردی پای
به سرفرازی قامت به شیوه رفتار
به غمگساری شادی به طلعت میمون
به بختیاری مُقبل به سکه دینار
به خاکبیزی باد و به بادپایی آب
به آبداری خاک و به نور بخشی نار
به طبع نادره فرمای و وهم دوراندیش
به عقل خردهشناس و خیال نقش نگار
به شمس صیقلی و بدر آینهگردان
به صبح قرصهفروش و به شام قرص او بار
به چرخ تیر کماندار و برق تیرانداز
به رعد نعره زن و آفتاب تیغ گزار
به آتش دل روز و به باد سرد سحر
به آبروی غدیر و به خاک پای جدار
به دود سینه عود و به ساز پرده ی چنگ
به سوز نغمه ی زیر و به درد ناله ی زار
به سبزه لب جوی و به خنده ی رخ گل
به سایه ی سر سرو و به گونه ی گلنار
به چشمه های بساتین و گوشهای چمن
به دستهای ریاحین و پنجههای چنار
به اشک چشم گهربار ابر و نکهت باغ
به سوز ناله شبگیر کبک و نغمهی سار
به تاب سینه پروانه و آب دیده شمع
به بانگ مرغ صراحی و جام نوشگوار
به صدر صاحب اقلیمبخش کشورگیر
به قدر آصف جم بزم گستهم پیکار
به باد خلق تو یعنی نسیم عنبر بیز
به تاب قهر تو یعنی سموم آتشبار
به سوز سینه ی من بالخفاء و الاعلان
به آب دیده من بالعشی و الابکار
به تابخانه نُهسقف ششدریچه که هست
ز بارگاه جلال تو قبّه زرکار
که بعد ازین به دلآزاری و تعدّی من
مهل که دست برآرد زمانهی غدّار
ترا بدین همه سوگند میدهم که مرا
کمینه بندهای از بندگان خویش انگار
گرت هزار چون من چاکرند در خدمت
مرا بپرور و آنگه هزار و یک پندار
گرم تو خوار کنی کس نگویدم که عزیز
ورم عزیز کنی هیچ کس ندارد خوار
من آن مدیح سگالم ترا که ساخته است
ز شوق مدح تو شعری ز شعر بنده شعار
همیشه تا متعاقب بود شهور و سنین
همیشه تا متوالی بود خزان و بهار
جهان طفیل وجود تو باد و ملک وجود
مباد بی تو و بادی ز عمر برخوردار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، به بیان عشق و وابستگی به محبوب و دوباره تأکید بر احساسات عمیق و وفاداری نسبت به او میپردازد. شاعر هرچند دور از یار است، اما دل و جانش به او تعلق دارد و فاصلهی جغرافیایی برایش بیمعناست. او به ستایش صفات و ویژگیهای محبوبش پرداخته و به زیباییهای طبیعت و رابطهاش با یار اشاره میکند. در نهایت، شاعر از خداوند درخواست کمک و رحمت دارد و خود را بندۀ او میداند. این شعر معنوی و احساسی، به تصویر کشیدن عواطف و امید انسانی در برخورد با مشکلات و فاصلهها میپردازد.
هوش مصنوعی: هرچند که از یار و وطن دور افتادهام، اما قلبم در وطن است و روحم همراه یارم.
هوش مصنوعی: نگران فاصلهها نباش، زیرا وقتی عشق در دل وجود دارد، فاصلهها بیاهمیت میشوند. دیدن معشوق به ارتباط قلبی بستگی دارد نه به نزدیک و دور بودن مکان.
هوش مصنوعی: اگر معشوق، افرادی که در عشق دچار آسیب شدهاند را دلجویی نکند، به هیچوجه نباید انتظار داشت که دست معشوق در دست آنان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا دارم از شعفی سخن میگویم که در بین یار و کنارم وجود ندارد. در این وضعیت، تنها امیدم به کنار است که از آن دور افتادهام.
هوش مصنوعی: ای نسیم، وقتی به آن باغ گل رسیدی، به یاد من باش و بگو که خاطره من را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی و لطافت گل سخن میگویی، باید بدانی که در زندگی، آرامش و راحتی برای تو فراهم نیست و باید با چالشها و سختیهای زیاد دست و پنجه نرم کنی.
هوش مصنوعی: بدان که مردم چشمم، امیدوار به این هستند که مانند تو، جواهری را پیدا کنند که در دریا وجود دارد.
هوش مصنوعی: من شگفتزدهام از حاجیان تو که همواره کمان را بر دو جادوی بیمار کشیدهاند.
هوش مصنوعی: هرچند که سرو بلند و زیبا آزادی را به تصویر میکشد، اما به زنجیرهایی که از سر اختیار سرکوب شدهاند، اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: نگاه کن به تن من که از شوق عشق تو، به مانند دواتی که در دست معشوق است، غرق در اندوه و زاری شده است.
هوش مصنوعی: دو زلف زیبا و افسونگر او که به این اندازه خود را میکشد، چه دلیلی دارد که بر سر کمال و متانت تو شکوه کند، در حالی که تو در حدی به بزرگی قطب آسمان هستی؟
هوش مصنوعی: باران بخشش از دریای نیکویی و گوهرهای پاک آسمانی میبارد، و در این مرتبه، ثروت و نعمت در حد کوه و زمین گسترده است.
هوش مصنوعی: فروغ دیده آفاق شمس دنیای دین، که مراتب و نشانههای او قبله کوچکان و تازهکاران است.
هوش مصنوعی: دل را به دریا میدهد و از نعمتهایش بهرهمند میشود، در حالی که در برابر زیباییها و ارزشهای او، مانند مروارید در دستانش، خود را خالی میبیند.
هوش مصنوعی: عقل و دانایی که نماینده علم الهی است، همانند کودکان در برابر عظمت و بزرگیاش، بارها و بارها به ستایش و تمجید آن میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان مانند عود تنش را به نمایش بگذارد، جای تعجب نیست که در هر دوره ای به زیبایی و نو بودنش واقف است.
هوش مصنوعی: اگرچه خورشید در مغرب غروب میکند، اما در دل و فکر او همه چیز به خوبی و کامل است.
هوش مصنوعی: پرندهای که نشاندهندهی خوشبختی و سعادت است، از تخم بیرون آمده و با سر خود زمین و زمانه را در چنگال گرفته است. این تصویر به زیبایی از قدرت و سلطنت آن شخص تعبیر میکند.
هوش مصنوعی: اگر دنیا به تیزی شمشیر دربیفتد، تعجبآور نیست؛ چرا که تسلط بر شمس (فرخنده و روشن) کار دشواری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای ماه بلند آسمان، درگاه تو پردیسی از مقام و جلال است. تو چنان بخشایشگری هستی که زمان و زمین تحت تأثیر نعمتهای تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خون دشمنی تو، مانند دریایی طوفانی شده است و حسادت تو باعث شده تا مردم به یکدیگر آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: از اثر نعل اسب تو، ماه نیز فروتن شده و به خاطر اندیشه روشن تو، خورشید هم درخشش خود را از دست داده است.
هوش مصنوعی: اسب سریع و زیبا که در قلههای آسمان دویده، همانند تیر پرتابی است که شاهینی قوی شجاعت را در شکار همراهی میکند.
هوش مصنوعی: محبت و ارادت تو، مانند مرکزی است که همه چیز به دور آن میچرخد و توجهات را به خود جلب میکند. تو بنیانگذار و معمار زمانهای که در آن زندگی میکنیم، هستی.
هوش مصنوعی: تو بخشندهای که با نعمتهای خود، دلها و دستها را به سوی خود جلب کردهای.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که زندگی و روابطشان در سطحی نادرست و بیارزش است. آنها نظیر حیواناتی هستند که در جستجوی چیزی بیفایده و پوچ، به دنبال زباله و مرداری میگردند، در حالی که سلطنت و موقعیت واقعیشان در حقیقت از چیزهایی بیارزش و زشت تشکیل شده است. این تصویر بیانگر ناپاکی و فرومایگی آنهاست.
هوش مصنوعی: خدایا، من به خاطر غمها و مشکلات زیاد، احساس خستگی و ناتوانی میکنم. خواهش میکنم دستم را بگیر و نگذار در چنگال سختیها و غصهها بیفتم.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، اگر لطف و محبت تو نباشد، چه فایدهای دارد؟ وقتی که از دستم رفتهای، میتوانی بروی و سرنوشت خودت را دنبال کنی.
هوش مصنوعی: من در درگاه بزرگ تو افتادهام، مانند خاک، به شرط آنکه دلت به من، به عنوان یک بنده، گرد و غبار نگیرد.
هوش مصنوعی: بدان که خدایی هست که آرایشگران قدرت او باعث زیبایی و نظم قرار گرفتن موهای شب میشوند.
موسیجه نام پرنده است؛ یاکریم، گونهای قُمری.
هوش مصنوعی: خداوندی که همیشه و در همه حال، بخشندهی عقل است، و عقل بدون سوال و دلیل، درک و عمل میکند.
هوش مصنوعی: در گوشهی خانهات، فضیلت و بزرگی بهت زندگی میدهد، اما خیال و تصورات ناتوان از ورود به محیط مقدس و محترم تو هستند.
هوش مصنوعی: به سرمهی شناخت ابدی، که همیشه زنده است و با آن، حقیقتی که از نگاه بینندگان عمیق پنهان است، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در روزی در برابر شاهی که مقام و رسالت دارد، عنکبوتی به عنوان نگهبان درب غاری معرفی شد.
هوش مصنوعی: با ارادهای از جانب آسمان، وقتی صدای عروج علم به گوش رسید، دانایی از این دنیای محدود و عملگرایی کنار رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر ورود و قدم راستین دوست و یار پیامبر به عدالت و دیانت دین احمد مختار.
هوش مصنوعی: بارش باران چشمهای ذی النورین همچون آب ابری است که حیا و شرم را به همراه دارد و به تیزی شمشیر حیدر کرار، که باعث سوزش و سوختن در عالم است، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: با خون حسین و با اخلاق نیکو و سعی و تلاش مهاجران و انصار، به راستی میتوان افتخار و سربلندی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: صابرانی که در سختیها مقاومت میکنند، با درد و رنج خود را میسوزانند و دلشان شکسته است، و در دل شبها درخواست بخشش میکنند.
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی که بهشت هدایت نامیده میشود، پرندهای وجود دارد که از آن مکان به پرواز درآمده است.
هوش مصنوعی: به رهبران راه و نویسندگان کتابها و به صداهایی که از کوهها به گوش میرسد و به ساکنان بیابانها.
هوش مصنوعی: به افرادی که به حقیقت رسیدهاند، جدا از پیوندها و اتصالات دنیا، و به رهروانی که از شهرها و مکانهای مختلف عبور کردهاند، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: حاضران در محضر یاد، در برابر یادآوران، از هر نوع عیب و نقصی مبرا هستند.
هوش مصنوعی: افرادی که بدون ابزار و وسایل به تماشای منظره میپردازند، مانند کسانی هستند که بدون شواهد و نشانهها در حال بیان عقاید و سخنان خود هستند.
هوش مصنوعی: به شیر کوچک (شبل) که از این جنگل در حال پراکنده کردن گرد و غبار است و به بیرون از این میدان میرود، توجه کن.
هوش مصنوعی: به لانه پرندگان بهشتی و زیبا نزدیک میشویم، در کنار پای گنبدی بزرگ و گرد.
هوش مصنوعی: به یقین آن کس که در دایرهای مختل و متزلزل قرار گرفته، با برقراری پیوندی محکم و قابل اعتماد به بندگان خوب و نیکوکار نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: به نشانی که نویسندگان هنر جاودان بر روی این هفت بدن از زنگار نوشتهاند.
هوش مصنوعی: به نوشتهای که با عقل و دانش بر روی ورق سپید قرار داده شده، بایستی به دقت نگریست تا اسرار نهفته را دریابی.
هوش مصنوعی: در مجالس روحانی، دل با نغمههای دلنواز به صدا در میآید، در حالی که جان هم با شوق و اشتیاق میسوزد و در نورها میدرخشد.
هوش مصنوعی: بدان که کسی که در انجام رسالت خود مانند سرباز آماده و با شکوه است، مانند سوارکاری است که بر اسب هدایتگر سوار است و او را به درستی مدیریت میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که زمان به پایان میرسد، مانند سحرگاهانی است که روز شمارش آغاز میشود.
هوش مصنوعی: بدان تصادف و برخوردی که مراقبان جانها انجام میدهند، در آن لحظه، ارتباط با ساخت و ساز زندگی قطع میشود.
هوش مصنوعی: در باغی که زیباییهای فراوانی وجود دارد، هشت بهشت آبی و در درختی که آنجا هست، هفت آتش جهنم قرار دارد.
هوش مصنوعی: به سرزمین ملکوت و به روشنایی صبح، به باغ قدرتمند و به درختان سرسبز.
هوش مصنوعی: بدان مکان که ابن آذرش در آنجا وجود دارد، به یاد سفینهای بیاور که نوح آن را ساخته و پیامبرش میدانسته است.
هوش مصنوعی: بدان عصا که کلاهی را از دست رها کرده بود، بدان شتری که دوستش قصد کنترل آن را داشت.
هوش مصنوعی: ستارهای که مسیرش را به مرکز خاصی تعیین میکند، به نقطهای اشاره دارد که زمان نیز دور آن میچرخد.
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعتی که به آن، آسمان به علو و بلندی دست یافت و به جایگاهی که به خاطر آن، کوهها به استقامت و پابندی رسیدند.
هوش مصنوعی: در اینجا به جایی اشاره شده است که یک شخصیت بزرگ و مهم (سعد اکبر) در آن قرار دارد و همچنین به جایی دیگر که یک فرد یا موجود برجسته دیگری (شاه انجم) بر آن سوار است. این قطعه به طور کلی به مقامهای والای این شخصیتها و اهمیت مکانهای مرتبط با آنها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در این تعبیر، به شخصی اشاره شده که در شبهای تاریک و در حال عبور از کنار آب، مانند شخصی با حورای (فرشتگان) زیبا و دلنواز، در حالی که سوار بر کالسکهای زینتدار است، به سویی میرود. این سوار به شکلی درخشنده و قابل توجه به نظر میرسد، گویی که در این سفر، با وجود تاریکی شب، همچنان زیبایی و شکوه خود را حفظ کرده است. این تصویر نمادی از زیبایی و قدرت در دل ظلمت است.
هوش مصنوعی: عقلی که از یک جرعه به سرمستی میرسد و به یک نفخه به هشیاری میآید، نشاندهندهٔ قدرت و تأثیرات متضاد دانش و آگاهی است. انسانی که در لحظهای از علم و حکمت بهرهمند میشود، ممکن است در لحظهای دیگر دچار بیخبری و هشیاری شود.
هوش مصنوعی: در این جمله به تصوری از یک آینه با ویژگیهای خاص اشاره شده است. آینهای که به رنگ سبز و با لبههای منحنی طراحی شده و ممکن است به نوعی زیبایی یا حالت خاصی را منعکس کند. همچنین، به تصوری از یک غلاف سبز نیز اشاره شده که شاید نمادی از حفاظت یا پوشش باشد. این توصیفات میتوانند تصویرگر زیبایی و هنر در طراحی و همچنین مفهوم انعکاس باشند.
هوش مصنوعی: در گردهماییها و تعاملات، در وعدهها و تهدیدها، در امید و ترس، در صبح و شب و در نور و تاریکی روز و شب.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف و اشاره به جهان و موجودات مختلف میپردازد. به نوعی میتوان گفت که به زیباییهای گوناگون و جنبههای مختلف زندگی، از جمله طبیعت، احساسات، روح و هستی اشاره دارد. همچنین به تنوع و هماهنگی اجزای مختلف جهان و تأثیرات آنها بر یکدیگر نیز پرداخته میشود. به طور کلی، این بیان به پیچیدگی و زیبایی آفرینش اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در جمع کسانی که مورد پذیرش و احترام هستند، روح و جان فردی به جایگاه عالی و ارجمندی دست مییابد.
هوش مصنوعی: با نگاهی فریبنده و بازیگوشانه کسی را مجذوب میکند که خود نیز تحت تأثیر زیبایی دیگران قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: با کمک شراب و به واسطه استقامت و تلاش، به مقام والایی و بزرگمنشی دست مییابم.
هوش مصنوعی: با وجود غم، شادی به چهره زیبا و خوششانسی خوشآمد میگوید، مانند سکهای از طلا.
هوش مصنوعی: باد بر خاک میوزد و آب به زمین میرسد، خاک را با رطوبت خود آبیاری میکند و نور به گیاهان زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: با روحی نادر و خاص سخن بگو و به اندیشه عمیق خود توجه کن، همچنان که عقل و دانش، به جزئیات و تصورات زیبا و پرمعنی توجه دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشش شمس و ماه اشاره دارد. شمس به طور دلپذیری درخشنده و صاف است و مانند ماه در آینه به زیبایی خود میتابد. همچنین به زیبایی صبح و شام نیز اشاره شده که نمادهای دیگری از درخشش و زیبایی هستند. به طور کلی، این بیت به تصاویر زیبا و شگفتانگیز از نور و درخشش در طبیعت پرداخته است.
هوش مصنوعی: به چرخ کماندار و درخشش تیر او، به صدای رعد و برق و آفتاب مانند شمشیر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در دل آتش عشق میسوزم و در صبحگاه سرد به یاد دلایل ایمان و به احترام جایی که در آن قرار دارم، زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به حسی عمیق و دردناک دارد که از ترکیب رایحهی خوش عود و صدای موسیقی چنگ، به وجود میآید. در آن، نغمههای زیر و نالههای زار، نشاندهندهی احساسات درونی و غمانگیز هستند که میتوانند لحظهای تأثیرگذار و یادآور غم و اندوه در زندگی انسان باشند.
هوش مصنوعی: در کنار جویبار و در میان سبزهها، با لبخند گلی که خود را نمایان کرده است، در سایهی درخت سرو و در زیبایی گیاه گلنار، صحنهای دلانگیز ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: به چشمههای خوش آب و هوا و耳های چمن، به دستهای گلها و شاخههای چنار توجه کن.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی طبیعت اشاره دارد و به وصف احساسات و صحنههایی میپردازد که انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. اشک گهربار ابر به بارش باران و زیبایی باغ و طراوت آن اشاره دارد. همچنین، صداهای دلنشین طبیعت مانند ناله کبک در سپیدهدم و آواز سار، احساسات عمیق و زیباییهای طبیعی را به تصویر میکشد. این توصیفها نشاندهندهی ارتباط عمیق انسان با طبیعت و تأثیرات آن بر روح و روان اوست.
هوش مصنوعی: در دل پروانه اشتیاقی همچون شمع است که با اشک چشمش میسوزد و در پرواز خود آواز پرندهای را صدا میزند که از جامی پر از نوشیدنی شیرین خبر میدهد.
هوش مصنوعی: به صدر نشینِ صاحب قدرت و پیشوای کشور توجه کن و همچون آصف جامی که در قدرت و دانش بینظیر بود، جشن و میهمانی را با شکوه و زیبایی راه بینداز.
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو مانند عطر عنبر است که به خاطر زیبایی و جذابیت تو به حرکت درمیآید، و هوای داغ و سوزان به خاطر خشم توست که مانند آتش میسوزاند.
هوش مصنوعی: غم و سوز دل من هم در پنهانی و هم در آشکارا وجود دارد، و اشک های من در شب و صبح به چشم میآید.
هوش مصنوعی: در مکانی با نه سقف و شش دریچه که از عظمت و جلال تو بهرهمند است، گنبدی از طلا وجود دارد.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که بعد از این دیگر به دلآزاری و ظلم و ستم من ادامه نده، زیرا زمانهی خائن امکان دارد که به من آسیب بزند.
هوش مصنوعی: من تو را به تمامی سوگندهایی که میدهم قسم میخورم که مرا همچون یکی از بندههای خویش در نظر بگیری.
هوش مصنوعی: اگر هزار نفر مانند من به خدمت تو باشند، آنها را بزرگ کن و بعد هزار و یک خیال و تصور در ذهن خواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر تو کسی را حقیر کنی، هیچکس از من نخواهد گفت که تو عزیز هستی، اما اگر تو کسی را عزیز کنی، هیچکس خوار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من به عشق مدح و ستایش تو، شعری مانند شعری که برای خودم دارم، سرودهام. در واقع، من آن مدیح و ستایش را برای تو به وجود آوردهام که خود را در آن انداختهام.
هوش مصنوعی: همیشه تا وقتی که ماهها و سالها ادامه دارد، خزان و بهار همواره در کنار هم خواهند بود.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود توست و هیچ چیز بدون تو ارزش ندارد، همچنین عمرم هم از برکت وجود تو بهرهمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.