گنجور

 
خواجوی کرمانی

آنماه که بر میان کمر سازد موی

از سنبل سیراب نماید گل روی

گفتم سر زلفت دلم از دست ببرد

در تاب شد و گفت پراکنده مگوی

 
sunny dark_mode