گنجور

 
خواجوی کرمانی

برگ نسرین ترا بی خار می یابم هنوز

باغ رخسارت پر از گلنار می یابم هنوز

دوش می گفتی که چشم ناتوانم خوشترست

خوشترست اما منش بیمار می یابم هنوز

تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک

سوز عشقش همچنان از دار می یابیم هنوز

از سرشک چشم فرهاد ای بسا لعل و گهر

کاین زمان در دامن کهسار می یابم هنوز

همچو خسرو جان شیرین باختم در راه عشق

لیک در دل حسرت دلدار می یابم هنوز

ماه کنعانم برفت از کلبه ی احزان ولی

عکس رویش بر در و دیوار می یابم هنوز

اول شب بود کان یار از شبستانم برفت

وز نسیم صبح بوی یار می یابم هنوز

جز نسیمی کان بچین زلف او بگذشت دوش

دامنش پر نافه ی تاتار می یابم هنوز

گرچه خواجو شد مقیم خانقاه اما مدام

خلوتش در خانه خمّار می یابم هنوز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode