گنجور

 
خاقانی

ای باد صبح بین که کجا می‌فرستمت

نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت

این سر-به-مُهر-نامه بدان مهربان رسان

کس را خبر مکن که کجا می‌فرستمت

تو پرتوِ صفائی از آن بارگاه انس

هم سوی بارگاه صفا می‌فرستمت

باد صبا دروغ‌زن است و تو راست‌گوی

آن جا به رغم باد صبا می‌فرستمت

زرّین‌قبا زره زن از ابر سحرگهی

کآن جا چو پیک بسته‌قبا می‌فرستمت

دست هوا به رشتهٔ جانم گره زده است

نزد گره‌گشای هوا می‌فرستمت

جان یک نفس درنگ ندارد، گذشتنی است!

ور نه بدین شتاب چرا می‌فرستمت؟

این دردها که بر دل خاقانی آمده است

یک یک نگر، که بهر دوا می‌فرستمت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاک‌دانِ غم

زین جا به آشیانِ وفا می‌فرستمت

در راهِ عشق مرحلهٔ قُرب و بُعد نیست

[...]

سلیم تهرانی

ای گل شکفته شو که به جا می‌فرستمت

یعنی به یار سست‌وفا می‌فرستمت

قاصد بگیر نامه و دست مرا ببوس

آگاه نیستی که کجا می‌فرستمت

بگذار تا تمام شود نامه، ای صبا

[...]

فیض کاشانی

ای هدهد صبا به سبا می‏‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌‏فرستمت

یعنی ز ما به مهدی هادی پیام بر

کو روز و شب دعا و ثنا می‏‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‏‌ای از دعای خیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
آذر بیگدلی

ز آن سویش ای نسیم صبا می‌فرستمت

کآری خبر، وگرنه چرا می‌فرستمت؟!

دردم نکشته، زود رسان آنچه از طبیب؛

بیمارم و برای دوا می‌فرستمت!

ای مرغ دل، مباد شوی مبتلا، که من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه