تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
تن دردادم چنان که داری
یک ناخن کم نمیکنی جور
تا خون دلم به ناخن آری
جان کاهی و اندهان فزایی
سیبی به دو کرده روزگاری
آوازه فراخ شد به عالم
درگاه تو را به تنگ باری
هر لحظه کشی ز صف عشاق
چندان که به دست چپ شماری
این باقی عمر با تو باشم
کز عمر گذشته یادگاری
خاک در تو رساند آخر
خاقانی را به تاجداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شور و حال دلش میگوید. او بیان میکند که دلش به خاطر معشوق خراب و بیقرار است و به خاطر او به هر نوع فراق و غم تن داده است. شاعر به عشق خود افتخار میکند و میگوید که حتی کوچکترین رنجی هم نمیتواند از عشقش کم کند. در پایان، او آرزو میکند که عمر باقیاش را در کنار معشوق بگذراند و به نوعی خود را تحت تاثیر بزرگترین عشقش معرفی میکند.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به دل من آسیب برسانی، دل من بیشتر از جانم دلخور میشود.
هوش مصنوعی: ای کار من به خاطر نعمت تو آرامش یافته است، اما در واقع هنوز بیقرارم.
هوش مصنوعی: به خودم روحیهای خوب بخشیدم و به همان صورتی که خودت میدانی، تسلیم شدم.
هوش مصنوعی: یک ذره از درد و رنج من کم نمیشود، مگر اینکه به گونهای آزار ببینی که بتوانی احساس من را درک کنی.
هوش مصنوعی: تو به جان کمارزشت، به خویش پافشاری میکنی، در حالی که بر دوش زندگی بار سنگینی را حمل میکنی.
هوش مصنوعی: خبر تو در همه جا پیچید و همه جا دربارهات صحبت میشود، اما تو به خاطر گرفتاریهایت در تنگنا قرار داری.
هوش مصنوعی: هر زمانی که یکی از عاشقان را به قتل برسانی، به اندازهای که با دست چپ خود میشماری، این کار را ادامه بده.
هوش مصنوعی: این باقی عمر را با تو میگذرانم تا یادگاری از عمر گذشته برایم بماند.
هوش مصنوعی: خاک، در نهایت، خاقانی را به مقام پادشاهی رساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پردهداری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.