گنجور

 
خاقانی

افدی بنفس من بدت فی‌المهد عنی غافله

لوقابلت شمس‌الضحی حارت و صارت آفله

ماهی ستاره زیورش هر هفت کرده پیکرش

هر هشت خلد از منظرش دیدم میان قافله

قلت ار حمینی هیت لک فالقلب فی‌البلوی هلک

قالت جنون عادلک هاوی هموم قاتله

زلفش نگر دلال دل از من چه پرسی حال دل

زان زلف پرس احوال دل یا شکر دارد یا گله

قلت اسمحینی بالقبل قالت الی کم ذی‌الحیل

ارسل رسولا لایمل کم من دموع سائله

خاقانی اینک در پیش بوسه زنان بر هر پی‌اش

راند دواسبه بر پیش کو راند یکسر راحله

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

خوش آن نبیذ غارجی با دوستان یکدله

گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله

مولانا

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله

ای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغله

زنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختی

وز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافله

برخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدان

[...]

ناصر بخارایی

بلبل نوائی می‌زند، ساقی بیار آن بلبله

تا بشکند ناموس را، این زاهد پر مشغله

راه حجاز و زاهدان، ما و می و کوی مغان

اینک صراحی زمزم و بزم گدایان قافله

گر طاق گردون بشکند، ور بیخ دوران برکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه