گنجور

 
کسایی

از او بوی دزدیده کافور و عنبر

وز او گونه برده عقیق یمانی

بماند گل سرخ همواره تازه

اگر قطره ای زو به گل بر چکانی

عقیقی شرابی که در آبگینه

درخشان شود چون سهیل یمانی

شود گونهٔ جام باده ز عکسش

ملوّن چو از نور او لعل کانی

به ظلمت سکندر گر او را بدیدی

نکردی طلب چشمهٔ زندگانی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode