گنجور

 
ابوالفضل بیهقی

این دو قصیده با چندین تنبیه‌ و پند نبشته آمد. و پادشاهان محتشم و بزرگ با- جد را چنین سخن بازباید گفت، درست و درشت‌ و پند، تا نبشته آید. و پادشاهان محتشم را حثّ‌ باید کرد برافراشتن بناء معالی‌ را، که هر چند در طبع ایشان سرشته است بسخن و بعث‌ کردن آنرا بجنبانند. و امیران گردن کش با همّت بلند همه از آن بوده‌اند که سخن را خزینه داری کرده‌اند و بما نزدیکتر سیف الدّوله ابو الحسن علی‌ است، نگاه باید کرد که چون مردی شهم‌ و کافی بود و همه جدّ محض متنبّی در مدح وی بر چه جمله سخن گفته است که تا در جهان سخن تازی است آن مدروس نگردد و هر روز تازه‌تر است و نام سیف الدّوله بدان زنده مانده است، چنانکه گفته است، شعر:

خلیلیّ انّی لا أری غیر شاعر

فکم منهم الدّعوی و منّی القصائد

فلا تعجبا انّ السّیوف کثیرة

ولکنّ سیف الدّولة الیوم واحد

له من کریم الطّبع فی الحرب منتض‌

و من عادة الإحسان و الصّفح غامد

و لمّا رأیت النّاس دون محلّه‌

تبیّنت انّ الدّهر للنّاس ناقد

احقّهم بالسّیف من ضرب الطّلی‌

و بالأمر من هانت علیه الشّدائد

و اشقی بلاد اللّه ما الرّوم اهلها

بهذا و ما فیها لمجدک جاهد

شننت بها الغارات حتّی ترکتها

و جفن الّذی خلف الفرنجة ساهد

و تضحی الحصون المشمخّرات فی الذّری‌

و خیلک فی اعناقهّن قلائد

اخو غزوات ما تغبّ سیوفه‌

رقابهم الّا و سیحان جامد

فلم یبق الّا من حماها من الظّبا

لمی شفتیها و الثّدیّ النّواهد

تبکّی علیهنّ البطاریق فی الدّجی‌

و هنّ لدینا ملقیات کواسد

بذا قضت الایّام ما بین اهلها

مصائب قوم عند قوم فوائد

و من شرف الإقدام انّک فیهم‌

علی القتل موموق کأنّک شاکد

نهبت من الأعمار مالوحویته‌

لهنّئت الدّنیا بانّک خالد

فانت حسام الملک و اللّه ضارب‌

و انت لواء الدّین و اللّه عاقد

احبّک یا شمس الزّمان و بدره‌

و ان لا منی فیک السّها و الفراقد

و ذاک لأنّ الفضل عندک باهر

و لیس لأنّ العیش عندک بارد

و اگر این مرد باین هنر نبودی، کی زهره داشتی متنّبی که ویرا چنین سخن گفتی، که بزرگان طنز فرانستانند و بر آن گردن زنند. و تا جهان است پادشاهان کار- های بزرگ کنند و شعرا بگویند. و عزّت این خاندان بزرگ سلطان محمود را، رضی اللّه عنه، نگاه باید کرد که عنصری در مدح وی چه گفته است، چنانکه چند قصیده غرّاء [وی‌] درین تاریخ بیاورده‌ام. و دلیل روشن و ظاهر است که ازین پادشاه بزرگ سلطان ابراهیم آثار محمودی خواهند دید تا سواران نظم و نثر در میدان بلاغت درآیند و جولانهای غریب نمایند، چنانکه پیشینگان‌ را دست در خاک مالند، و اللّه عزّ ذکره بفضله و قدرته ییسّر ذلک و یسهّله فانّه القادر علیه و ما ذلک علی اللّه بعزیز .

و آنچه دقیقی گفته است، بر اثر این فصول نیز نبشتم تا خوانندگان این تاریخ چون بدینجا رسند و برین واقف شوند، فائده گیرند. و پس از آن بسر تاریخ روزگار سلطان شهید مسعود، رحمة اللّه علیه، بازگردم تا از آنجا که رسیده بودم و قلم را بداشته، آغاز کرده آید، ان شاء اللّه عزّ و جلّ. دقیقی گوید، شعر:

ز دو چیز گیرند مر مملکت را

یکی پرنیانی‌ یکی زعفرانی‌

یکی زرّ نام ملک بر نبشته‌

دگر آهن آب داده یمانی‌

کرا بویه وصلت ملک‌ خیزد

یکی جنبشی بایدش آسمانی‌

زبانی سخن گوی و دستی گشاده‌

دلی همش‌ کینه همش مهربانی‌

که ملکت‌ شکاری است کو را نگیرد

عقاب پرنده و شیر ژیانی‌

دو چیز است کو را ببند اندر آرد

یکی تیغ هندی دگر زرّ کانی‌

بشمشیر باید گرفتن مر او را

بدینار بستنش پای، ار توانی‌

کرا بخت و شمشیر و دینار باشد

ببالا تن نیزه پشت کیانی‌

خرد باید آنجا و جود و شجاعت‌

فلک مملکت کی دهد رایگانی‌

این قصیده نیز نبشته شد، چنانکه پیدا آمد درین نزدیک از احوال این پادشاه محتشم، ما پیران اگر عمر یابیم، بسیار آثار ستوده خواهیم دید، که چون شکوفه نهال را سخت تمام‌ و روشن و آبدار بینند، توان دانست که میوه بر چه جمله آید. و من که بوالفضلم [اگر] درین دنیای فریبنده مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه این خاندان برانم و روزگار همایون این پادشاه که سالهای بسیار بزیاد، چون آنجا رسم، بهره از نبشتن بردارم‌ و این دیبای خسروانی‌ که پیش گرفته‌ام، بنامش زربفت‌ گردانم. و اللّه عزّ ذکره ولیّ التوفیق فی النّیة و الإعتقاد بمنّه و فضله‌ .

 
sunny dark_mode