عید است و شاه دلبران در بزم دل باشد مکین
وز تن برون رفته روان دیگر به جسم آمد قرین
ای دل نهان شو در درون، کان ترک چشم ذوفنون
مانند شیادان کنون شد بهر دل ها در کمین
از تاب رخسار بتان وز پیچ زلف دلبران
دل در کمند افتاده هان، آتش به جان بگرفته هین
تخمی به دل می کاشتم، امید باران داشتم
لیک آنچه می پنداشتم، بُد در زمین دل ضمین
یعنی غم مه پیکری، مه پیکری غارتگری
غارتگری سیمین بری، سیمین بری رخ آتشین
خود غارت جان کرد او، تا لعل خندان کرد او
بنگر چه ارزان کرد او، آن حلقه درّ ثمین
هان بر نثار مقدمت جان و دلی آوردمت
آوردم ار تحفه کمت، دارم نه غیر از آن و این
رنجورم از مهجوریت، مهجورم از مستوریت
خون شد دلم از دوریت، ای دلربای دلنشین
ای عشق جمره زآتشت، حسن آیت روی خوشت
از روی و موی دلکشت پیدا بود اسرار دین
خاموش ای جان جهان، کز سرِّ آن نقطه دهان
افتاد در وهم و گمان دل های ارکان یقین
شد خشم داور پرده در، یا بر دفاع اهل شر
با صد عتاب آمد بدر دست خدا از آستین
ای کعبه روحانیان تا در زمین کردی مکان
زیبد که اهل آسمان سایند سر سوی زمین
ای نار عشق از خوی تو حربای بام کوی تو
کسب ار کند از روی تو ماهی شود مهرآفرین
چون در ظهور و در خفا، گوید تو را مدح و ثنا
شد حامل وحی خدا، از این سبب روح الامین
ای آگه از سرّ و علن، نزدیک تر از من به من
شد از ظهورت در زمن پیدا رخ حق مبین
جان صفّی در کالبد آمد چگونه خود بخود
یک ذره گر تابان نشد از مهر تو بر ماء و طین
از دست رادت دم بدم، بر ماسوا جاری نعم
وز فیض عامت در رحم، گیرد مدد هر دم جنین
ای برتر از عرش افسرت، نی نی غلط سفتم درت
از شوکت مور درت، بر پشت خنک عرش زین
ای پرده دار و پرده در، در وصف ای از وصف بر
شد مطلعی از نو دگر با طبع گوهرزا قرین
ای یاور دین مبین بر دین پیغمبر امین
وی عروة الوثقای دین، دین را توئی حبل المتین
خود محرم دیرینه شد بر سرّ حق گنجینه شد
ویرانه هر سینه شد، گنج ولایت را دفین
ای جلوه ذات قدم، پیدا ز رویت دم بدم
موجود تو، عالم عدم، ای اصل و فرع آن و این
ای مظهر شمس ازل، مرآت ذات لم یزل
حق را توئی شبه و مثل، باقی است عبد مستکین
ای مهدی صاحب زمان، و ای ملجاء هر ناتوان
کوی تو بر درماندگان، آمد عجب حصنی حصین
تا قهر باشد در جهان، وز مهر تا نام و نشان
خصم تو را دوزخ مکان، یار تو در جنت مکین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی دلبران و غم و شادی در روز عید است. شاعر از دلبران با چهرههای زیبا و زلفهای پیچیده سخن میگوید و احساس دلباختگی و آتش عشق را بیان میکند. او از درد جدایی و عشق پنهان خود مینالد و از معشوقهاش میخواهد که به او نزدیکتر شود. همچنین شاعر به مقام معنوی عشق و ارتباط آن با خدا اشاره میکند و عشق را همچون چراغی در دل میداند که واقعیات خداوند را درک کرده و به حقیقت نزدیک میکند. در نهایت، شاعر با توصیف اوصاف خدای متعال و مقام مهدی (عج) بر آن تأکید دارد که او پناه ناتوانان است و در دنیای پر از قهر و مهر، عشق به او میتواند نجاتبخش باشد.
هوش مصنوعی: روز عید است و دلهای عاشق در جشن و شادی هستند. روح از جسم جدا شده و به زندگی جدیدی پیوسته است.
هوش مصنوعی: ای دل، در درون خود پنهان شو، زیرا آن جوان با چشمان فریبندهاش اکنون بهمانند شیادان برای دلها تله گذاشته است.
هوش مصنوعی: از زیبایی صورت معشوقان و بافت پیچیده موهای دلربای آنها، دل من در دام افتاده است. هان، آتش عشق بر جانم نشسته و مرا در عذاب قرار داده است.
هوش مصنوعی: در دل خود، بذر امیدی میکاشتم و به باران رحمت فکر میکردم، اما آنچه تصور میکردم، واقعیتی تلخ بود که در زمین دل من ریشه دوانیده بود.
هوش مصنوعی: غم معشوقی زیبا به قدری شدید است که مانند دزدی، زیبایی و جذابیت او دل را میدزدد و چهرهاش به قدری جذاب و آتشین است که هیچ کس نمیتواند از آن چشمپوشی کند.
هوش مصنوعی: او جان خود را فدای لحظهای خوشی کرد تا آن لعل زیبا و خندان را به دست آورد. حالا بنگر که چقدر بهایی نازک و ناچیز برای آن حلقه قیمتی پرداخت کرده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب، برای تو جان و دل خود را فدای میکنم. آمدهام و اگر چه هدیهای کوچکتر از این دارم، جز همین عشق و محبت چیزی دیگر برای تو ندارم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوریات به شدت رنجور و غمگین است. غم غربت و دوری تو قلبم را خونین کرده و من از پنهان بودنت احساس تنهایی میکنم. ای معشوق دلنواز، چه کشیدم در غیبت تو!
هوش مصنوعی: ای عشق، تو شعلهای از آتش خودت هستی. زیبایی صورت و موی تو نشاندهندهی رازهای دین و حقیقت است که دل را میرباید و آن را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: ای جان جهان، ساکت باش، زیرا از عمیقترین و اسرارآمیزترین نقطه، فهم و تصور دلهای مطمئن دچار تردید و شک شده است.
هوش مصنوعی: خشم خداوند به طور ناگهانی آشکار شد و با نیکی اهل حق در برابر بدکاران سخنانی پر از سرزنش بیان کرد. در این حال، قدرت خداوند از دل سختیها و چالشها بیرون آمد.
هوش مصنوعی: ای کعبهی روحانیان، شایسته است که در زمین مکانی داشته باشی، چرا که اهل آسمان به سمت زمین میآیند.
هوش مصنوعی: ای آتش عشق، از خاصیت تو دزدی میکند و اگر کسی از زیبایی تو بهرهبرداری کند، او را مانند ماهی میکند که باعث محبت و عشق میشود.
هوش مصنوعی: وقتی در آشکار و پنهان، فرشته وحی خدا تو را ستایش و تمجید میکند، به همین دلیل روح الامین بر تو نازل شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از اسرار و آشکارا باخبر هستی، با آمدنت به زمان، به من نزدیکتر شدی و چهرهی حقیقی را نشان دادی.
هوش مصنوعی: چگونه جان پاک صفی به بدن وارد شد، که خود به خود ذرهای از نور تو بر آب و خاک تابان نشد؟
هوش مصنوعی: هر لحظه از محبت تو، نعمت و برکت به همه جای عالم سرازیر میشود و لطف و فیض تو به گونهای است که هر لحظه حتی موجودات انسانی نیز از آن بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: ای که برتر از عرش (سقف آسمان) مقام داری، نه، من هیچگاه در درگاه تو به خودم نمی بالم. از شرف و بزرگی تو همانند یک مور (که موجودی کوچک و حقیر است)، در برابر تو میمانم. بر پشت خوشایند و دلانگیز عرش، به خاطر عظمت تو، سکونت دارم.
هوش مصنوعی: ای کسی که پردهدار و پردهات در دست خودت است، تو در توصیف خود نوآوری کردهای و در این وصف، ستارهای جدید و زیبا به وقوع پیوسته است.
هوش مصنوعی: ای یاور دین بزرگ و مهم، تو حامی پیامبر قابل اعتماد هستی. تو رشته محکمی هستی که دین به تو وابسته است و نگهدارنده آن میباشی.
هوش مصنوعی: شخصی که درک عمیق و خالصانهای از حقیقت دارد، به رازهای مهم و پنهان دست مییابد. این درک باعث میشود که قلبها و وجودهای دیگر به حالت ویرانی برسند، زیرا گنجینه ولایت و حکمت در وجود او تجلی یافته است.
هوش مصنوعی: ای نماد وجود، از چهرهات هر لحظه هستی عالم از عدم به وجود میآید. تو سرچشمه تمام هستی و هر آنچه که هستی و نیستی است.
هوش مصنوعی: ای نماینده روشنایی و وجود ازلی، تو تجلی حقیقت بیپایان الهی هستی. تو در حقیقت، نمادی از ویژگیهای خداوندی هستی و در عین حال، عبدی خاضع و نیازمند باقی میمانی.
هوش مصنوعی: ای مهدی صاحب زمان، تو پناهگاه و refuge برای هر کسی که دچار مشکل و ناتوانی است. کوی تو، محلی است برای کسانی که به دنبال چارهجویی هستند و واقعاً یک قلعه محکم و ایمن میباشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جهان جنگ و دشمنی وجود دارد و محبت از بین رفته است، دشمن تو جایی در دوزخ خواهد داشت. اما تو یار خود را در بهشت قرار نده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهریار بیقرین ، ای پادشاه پاک دین
ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین
هم میر نیکو منظری، هم شاه نیکو مخبری
بر منظر و برمخبر تو آفرین باد آفرین
ای نیکنام! ای نیکخوی! ای نیکدل! ای نیکروی!
[...]
ای ناصر انصار دین از اولین وز آخرین
هرگز نبیند دوربین چون تو امیرالمؤمنین
ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین
مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی
وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین
از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر
[...]
این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین
از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین
بیهوشی جانهاست این یا گوهر کانهاست این
یا سرو بستانهاست این یا صورت روح الامین
سرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهان
[...]
عیدست و آن ابرو کمان دلدادگان را درکمین
هم پیش تیغش دل نشان هم پیش تیرش دلنشین
عیدست و آن سیمین بدن هر گه چمان اندر چمن
از جلوه رشک نارون از چهره شرم یاسمین
عیدست وپوشد بر شنح جوشن زموج می قدح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.