فصّاد چو بررگ تو نشتر بگماشت
خون در تن ازین تغابین نگذاشت
خون دید روان از رگ تو دل پنداشت
کازرده شد آن رگی که با جانم داشت
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
فصّاد چو بررگ تو نشتر بگماشت
خون در تن ازین تغابین نگذاشت
خون دید روان از رگ تو دل پنداشت
کازرده شد آن رگی که با جانم داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به تأثیر شدید درد و ضربهای که به روح و جان او وارد شده، اشاره میکند. او بیان میکند که مانند بریده شدن رگ و جاری شدن خون، آسیبهایی که به او رسیده باعث شده تا ارتباط عمیق و روحانیاش با زندگی و هیجانها لطمه ببیند. در واقع، این درد به شدت بر وجود او تأثیر گذاشته و او را از احساسات و زندگی دور کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی فرشته مرگ تبرزین خود را بر سر تو فرود آورد، دیگر هیچ آسیبی به جسمت وارد نشد و تو را از درد و رنج دنیا آزاد کرد.
هوش مصنوعی: دل تصور کرد که وقتی خون از رگ تو بیرون میریزد، آن رگ که به جانم وصل بود، آسیب دیده و زخم شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دزدیده رهی ز تو خیالی بنگاشت
بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت
چون طلعت خورشید عیان سر برداشت
در دیده هوس بماند و در سر پنداشت
در دیده رهی ز تو خیالیبنگاشت
بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت
چون طلعت خورشید عیان سربرداشت
در دیده غلط نماند و درسر پنداشت
اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت
وز بهر تو پیوند جهانی بگذاشت
گیرم ز جفاش باز نتوانی برد
دایم ز وفاش باز نتوانی داشت
در دیده رهی ز تو خیالی بنگاشت
بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت
چون طلعت خورشید عیان سر برداشت
در دیده هوس بماند و در سر پنداشت
هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت
یک لحظه زعمر خویش ضایع نگذاشت
یا در طلب رضای یزدان کوشید
یا راحت تن گزید و ساغر برداشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.