گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای بلند اختری که همت تو

سر بهفت آسمان فرو نارد

باز گیر امل چو گل دامن

ابر کلک تو چون گوهر بارد

با همه پردلیّ خود خورشید

بخدا ار خلاف تو یارد

کوه را لرزه برفتد زنهیب

چون وقار تو پای بفشارد

قهر تو همچو غمزۀ خوبان

خون بریزد که موی نازارد

دست ناهید بر رواق فلک

جز بیاد تو جام نگسارد

پای خورشید منازل چرخ

جز بکام تو گام نگذارد

سرورا خرمن ثنا بنهد

هرکه او تخم مردمی کارد

بر تو مرسو مکیست خادم را

کز تو آنرا وظیفه انگارد

شاعری را اگر دهی دشنام

بر تو آنرا وظیفه انگارد

ور قفایی خورد ز تو بمثل

سر سال از طمع قفا خارد

بر امید وظایف مردم

شب نباشد که روز نشمارد

همه وقت صلات دارد گوش

گوش وقت صلوة کم دارد

هرکه را رای و رسم این باشد

بر تو مرسوم خویش نگذارد

مدّتی از محل گذشت بکوی

تا کرم حق بنده بگزارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

چون منی را فلک بیازارد

خردش بی خرد نینگارد

هر زمانی چو ریگ تشنه ترم

گرچه بر من چو ابر غم بارد

چون بیفسایدم چو مار غمی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای که از بهر خدمت در تو

بست دولت میان و کام گذارد

پیش از آن کم زمانه آش کند

فضل کن سیدی فرست آن آرد

هر که از دیدن تو خرم نیست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

خسروا ، چون تو آسمان نارد

خدمت و زمانه بگزارد

باد را هیبت تو بر بندد

کوه را حملهٔ تو بردارد

پای تو فروش محمدت سپرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

به خدایی که از شب تیره

روز روشن همی پدید آرد

بی‌قلم بر بساط آینه فام

صورت آفتاب بنگارد

کز غمت انوری ز آتش دل

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه