گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ز ابر چون برف سیم باریدی

گر بدی چون دل تو دریایی

باشد اومید با کفت گستاخ

هر زمان می کند تمنّایی

باز چرخ خرف دگر باره

با من از سر گرفت ایذایی

ناگهان در میان فصل ربیع

برفی آغاز کرد و سرمایی

ز استینم برون نشد دستی

ز استانم برون نشد پایی

نه ز انگشت آتشم تبشی

نه ز هیزم خلال بالایی

طمع خام گفت رو لختی

هیزم آخر بخواه از جایی

تا چو در مطبخ تو چیزی نیست

ما بدان می پزیم سودایی

گر سخای تو مصلحت بیند

بکند اینقدر مواسایی

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

دل گشائی چو قبا درپوشی

جان ببندی چو دهن بگشائی

تو بر آیینه نهی صد منت

پس رخ خویش بدو بنمائی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
عطار

منم و گوشه‌ای و سودایی

تن من جایی و دلم جایی

هر زمانم به عالمی میلی

هر دمم سوی شیوه‌ای رایی

مانده در انقلاب چون گردون

[...]

عراقی

این چه رنگ است بدین زیبائی؟

چه لباس است بدین یکتائی؟

ابن یمین

دیده ام اکثر ممالک را

به ندیدم ز ملک تنهائی

سایه همسایه گیر اگر خواهی

تا چو ابن یمین برآسائی

جهان ملک خاتون

بربود از من دل دل ربائی

جز وصل او نیست دل را دوایی

درد دل من از جور یارست

سر بکند هم روزی ز جایی

دیدم رخش را دانم که روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه