ز ابر چون برف سیم باریدی
گر بدی چون دل تو دریایی
باشد اومید با کفت گستاخ
هر زمان می کند تمنّایی
باز چرخ خرف دگر باره
با من از سر گرفت ایذایی
ناگهان در میان فصل ربیع
برفی آغاز کرد و سرمایی
ز استینم برون نشد دستی
ز استانم برون نشد پایی
نه ز انگشت آتشم تبشی
نه ز هیزم خلال بالایی
طمع خام گفت رو لختی
هیزم آخر بخواه از جایی
تا چو در مطبخ تو چیزی نیست
ما بدان می پزیم سودایی
گر سخای تو مصلحت بیند
بکند اینقدر مواسایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و احوال خود میپردازد. او از بارش برف و سرمای ناخواستۀ بهار میگوید که احساساتش را تحت تاثیر قرار داده است. با اشاره به دلِ دریاییاش، از امید و آرزوهایش صحبت میکند. شاعر از ناتوانی در حرکت و بیعملی خود گلایه میکند و به چنین وضعیتی به انتقاد میپردازد. در نهایت، او به کمبود مواد لازم برای پخت و پز در آشپزخانهاش اشاره میکند و از دیگران میخواهد که به او کمک کنند تا بتواند زندگی را بهتر سپری کند.
هوش مصنوعی: اگر دلی همچون دریا داشته باشی، بارش نقرهای از ابرها را مانند برف میدانی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که امید بلافاصله از طرف تو، به شکل بیپروایی، در هر زمانی آرزو و خواستهای را بیان میکند.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، سرنوشت با من بازی کرده و آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: ناگهان در فصل بهار، برف شروع به باریدن کرد و هوای سردی حاکم شد.
هوش مصنوعی: از آستین من دستانی بیرون نیامد و از جانم قدمی فراتر نرفت.
هوش مصنوعی: نه حرارت آتش انگشت من را میسوزاند و نه تکههای چوب روی آن اثر گرمابخشی دارند.
هوش مصنوعی: طمع بیجا و نابخردانه باعث میشود که فرد به چیزهایی که ممکن است به او نرسد، دل ببندد. در واقع، چنین فردی باید ببیند که در نهایت، به چه منابع و امکاناتی میتواند دسترسی پیدا کند و امیدوار نباشد که به زودی و بدون زحمت به خواستههای بزرگش برسد.
هوش مصنوعی: وقتی در آشپزخانهات چیزی نیست، ما برای خودمان خیالپردازی میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر بخشش و generosity تو را به این نتیجه رساند که باید کمکی کنی، آنقدر در این مسیر ثابت قدم و مداوم خواهی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل گشائی چو قبا درپوشی
جان ببندی چو دهن بگشائی
تو بر آیینه نهی صد منت
پس رخ خویش بدو بنمائی
منم و گوشهای و سودایی
تن من جایی و دلم جایی
هر زمانم به عالمی میلی
هر دمم سوی شیوهای رایی
مانده در انقلاب چون گردون
[...]
این چه رنگ است بدین زیبائی؟
چه لباس است بدین یکتائی؟
دیده ام اکثر ممالک را
به ندیدم ز ملک تنهائی
سایه همسایه گیر اگر خواهی
تا چو ابن یمین برآسائی
بربود از من دل دل ربائی
جز وصل او نیست دل را دوایی
درد دل من از جور یارست
سر بکند هم روزی ز جایی
دیدم رخش را دانم که روزی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.