گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بخدایی که قمّۀ گردون

زیر بار جلال او پستست

عیسیی مضمرست در هر باد

که ز درگاه امر او جستست

بر بساط کمال لم یزلش

گرد نقص حدوث ننشستست

ناوک قهر او به نوک فنا

گردگاه وجودها خستست

که شفای دل شکستۀ من

در لقای مبارکت بستست

 
 
 
اوحدی

تا دل من به دوست پیوستست

سورها گرد سر من بستست

خواجوی کرمانی

کارم از دست دل فرو بستست

عقلم از جام عشق سر مستست

زلف او در تکسّرست ولیک

دل شوریده حال من خستست

با دلم کس نمی کند پیوند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه