گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای کاینات در نظر همّتت حقیر

دیوار آسمان ز معالیّ تو قصیر

نزهتگه خرد ز خیالت ، دماغها

بستانسرای خلد ز اندیشه ات، ضمیر

هم عقل را هدایت لفظ تو رهنمای

هم خلق را لطافت خلق تو دستگیر

ای خلق را وجود تو بایسته تر ز جان

وی در جهان بقای تو چون عقل ناگزیر

در جان من ز شوق جناب تو آتشیست

کز نسبت تفش خنکست آتش سعیر

گر آب هفت دریا ریزند بر سرش

الّا به آب دجله نگردد سکون پذیر

وین خاصیت خدای بدان داد دجله را

کوهست در جوار جناب تو جای گیر

چندان ز روزگار مرا مهلت آرزوست

کز خاک آستان تو چشمم شود قریر

انفاس پر نفایس تو منقطع مباد

ای همچو آفتاب در ایّام بی نظیر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر

عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من

ابر بهارگاهی و بختور در مطیر

گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا

[...]

فرخی سیستانی

نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر

زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر

کار جهان بدست یکی کاردان سپرد

تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر

چون او نبوده اند، اگر چند آمدند

[...]

ناصرخسرو

با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر

تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر

تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار

چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر

گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان

[...]

منوچهری

نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر

با طالع مبارک و با کوکب منیر

ابر سیاه چون حبشی دایه‌ای شده‌ست

باران چو شیر و لاله‌ستان کودکی بشیر

گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر

آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر

بنشین بناز شاهی و باده دریده خور

لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر

رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه