گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

یار با ما وفا نخواهد کرد

با خودم آشنا نخواهد کرد

نکند رای من وگر کند او

بخت من خودرها نخواهد کرد

خوبی و بد خویی چو همزادند

او ز همشان جدا نخواهد کرد

حاجت ما بروی خرّم اوست

حاجت ما روا نخواهد کرد

عهد دارد که جز جفا نکند

تا نگویی وفا نخواهد کرد

با چنان زلف و روی کو دارد

بر غمش دل قفا نخواهد کرد

تنگ شکّر گرش چه هست فراخ

زان نصیبی مرا نخواهد مرد

جانم امد بلب ز غصّه و او

بوسی از خود جدا نخواهد کرد

تا نیارد غمش برویم روی

بر غم او قفا نخواهد کرد

در همه دور حسن خودکاری

از برای خدا نخواهد کرد

هست در دست من دعایی واو

رغبت اندر دعا نخواهد کرد

خود نداند که دولت خوبی

تا قیامت بقا نخواهد کرد

چارۀ زرکنم که جز زر، کس

چارۀ کار ما نخواهد کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه