ای هنر را دولت تو دستگیر
وی ندیده چشم ایّامت نظیر
سالها شد تا ببوی همدمی
می دهد خلقت دم مشک و عبیر
آرزوها را درآید دل برقص
چون زند کلک تو دستان صریر
از زبان تیغ و کلکت فاش شد
در جهان خاصیت بهرام و تیر
در ثنایت سوده گردد و ربود
تیرگردون رازبان زاهن چو تیر
ماجرایی گرچه زحمت می شود
انندرین حضرت ندارم زان گزیر
دی بخدممت سوی درگه آمدم
آن سپهر از رفعتش عشر عشیر
زحمتی دیدم که تا جاوید باد
کثرتی بگذشته از جمّ غفیر
گشته چون روز قیامت مجتمع
خلق عالم از صغیر و از کبیر
از سباع و از وحوش وجنّ و انس
از خیول و از بغال و از حمیر
ترک و تازیکو و وشاق و بلمه ریش
حاجب و سرهنگ و جاندار و وزیر
حارس و خربنده و سگبان و سگ
خواجه و شاگرد و عوّان و دبیر
کافر و گبر و مسلمان و جهود
وانک من نشناختمشان خودمگیر
من پیاده در میان این گروه
عاجز و مضطر فرومانده اسیر
نه ز بس آسیب، بد جای مقام
نه زبس آشوب ، بد راه مسیر
زیر پای مرکب و دست سوار
من همی اندیشه کردم خیر خیر
گفتم آیا چون کنم گرزین یکی
آورد بی حرمتییّ در ضمیر
خود ز استخفاف خالی کی بود؟
مردکی دستار دار نیم پیر
عقل را گفتم که تو می بین که من
چون ز بی اسبی شدم خوار و حقیر
بر زمین چون سایه گشتم پی سپر
من که مشهورم چو خورشید منیر
کو کسی کز خاک برگیرد مرا ؟
تا بجان گردم ازو منّت پذیر
عقل گفت ار راست خواهی این سخن
می نشیند همچو زین بر اسب میر
گر ترا برگیرد او از خاک ره
خاک راه تو شود چرخ اثیر
از تو این بار تواند برگرفت
زانکه خود نامست او را بارگیر
چون مخمّر گشت با عقل این سخن
در تنور دولتت بستم فطیر
همچنین باد ترا تا نفخ صور
بر سر هفتم فلک پای سریر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به قدرت و هنر الهی اشاره میکند و از آن خواسته میشود که او را یاری کند. او سالهاست که در انتظار همدم و محبت خداوند بوده و با یادآوری زیباییهای خلقت از جمله عطر مشک و عبیر، دلش شاد میشود. شاعر از عظمت و پرجمعیتی روز قیامت صحبت میکند که موجودات مختلف از انسان و حیوانات گرفته تا افرادی با عقاید متفاوت در آن جمع شدهاند. او خود را در میان این جمع پراشکال و در شرایطی دشوار مییابد و در پی یاری و رهایی است. در این بین، عقل به او توصیه میکند که به خداوند توکل کند و بگذارد که او او را از خاک برگیرد. در نهایت، شاعر امیدوار است که با یاری خدا، به مقام و جایگاه والایی نائل آید.
هوش مصنوعی: ای هنر، تو به وسعت قدرت خود تمام مشکلات و سختیها را حل میکنی و هیچ چشمی نمیتواند تو را شبیه خود ببیند.
هوش مصنوعی: سالها گذشته و هنوز بوی همراهی به مشام میرسد؛ بویی که شبیه به عطر مشک و رایحه خوشگلاب است.
هوش مصنوعی: آرزوها در دل ما به وجد میآورند و مانند نواختن یک ساز، روح ما را به رقص درمیآورند.
هوش مصنوعی: از کلام تیغ و کمانت، راز قدرت بهرام و تیر در دنیا آشکار شده است.
هوش مصنوعی: در ستایش تو، دل آرام میگیرد و تیر سرنوشت مانند تیر به راز دل پرده میکشد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است این ماجرا باعث زحمت شود، اما راهی برای فرار از آن در این جایگاه ندارم.
هوش مصنوعی: روز گذشته به خدمت شما آمدم و آن آسمان، به خاطر بلندیاش، بر من کرنش کرد.
هوش مصنوعی: من در زندگی زحمات و سختیهایی را تجربه کردهام که امیدوارم همیشه باقی بمانند، و این سختیها بیشتر از یک جمعیت انبوه بودهاند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تمامی مردم، چه کوچک و چه بزرگ، به طور جمعی و یکجا گرد هم میآیند.
هوش مصنوعی: از حیوانات درنده و وحشی، از جنها و انسانها، از اسبها و الاغها و الاغهای بارکش.
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف و اشاره به ویژگیهای مختلف افراد و نقشهای اجتماعی میپردازد. در اینجا از واژههایی استفاده شده که به نوعی به شخصیتها، مقامها و ویژگیهای آنان اشاره دارند. به طور کلی، میتوان گفت این متن درباره تنوع شخصیتها و مشاغل در جامعه صحبت میکند.
هوش مصنوعی: نگهبان، خادم، نگهبان سگ، سگ، آقا، شاگرد، یاریرسان و دبیر.
هوش مصنوعی: من هیچکدام از اینها را نشناختم و خودم را درگیر این دستهبندیها نکردم؛ از جمله کافر، زرتشتی، مسلمان و یهودی.
هوش مصنوعی: من در این جمعیت ناچار و درمانده که به کمک نیاز دارند، به تنهایی و پیاده ماندهام.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت آسیبها، جایگاه خود را به خوبی حفظ نکردهام و به دلیل فراوانی آشوبها، مسیر خود را گم کردهام.
هوش مصنوعی: زیر پای اسب و در دست سوار، من به خوبی و نیکی فکر کردم.
هوش مصنوعی: گفتم چگونه میتوانم رفتار کنم وقتی که شخصی بیاحترامی به من کرده و در دل من جریانی تغییر ایجاد کرده است؟
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که انسان نمیتواند از حس حقارت و ناچیزی خود رهایی یابد. حتی فردی که خود را بزرگ و با وقار میداند، ممکن است در درونش احساس ضعف و ناامنی داشته باشد.
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که تو میدانی من در چه حال هستم؛ وقتی که از قدرت و توانایی خود دور شدم، احساس تحقیر و ذلت میکنم.
هوش مصنوعی: من در زمین مثل سایهای هستم که بر سر محافظم قرار گرفته، بهطوری که نام من بهسان خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: کیست که از زمین مرا بلند کند؟ تا من بتوانم از او سپاسگزاری کنم و زندگی تازهای را آغاز کنم؟
هوش مصنوعی: عقل به تو میگوید که اگر حقیقت را بخواهی، این حرف در ذهنت جا میگیرد مانند زینی که بر پشت اسب قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر او تو را از زمین بر دارد، خاک راه تو تبدیل به آسمان میشود.
هوش مصنوعی: این بار را میتوانم از تو بردارم، زیرا خودت او را توانمند میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی که اندیشهام به شدت فعال شد، این گفتار را مانند نان تازهای در دمای موفقیت و پیشرفت تو به آمادهسازی پرداختم.
هوش مصنوعی: همچنین باد تو را تا زمانی که شاخ و برگهای عالم به اوج برسند و در آسمان هفتم، جلوهگری کنی، به حرکت در میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او برده، مانده خیر خیر
ای نگار تیر بالا روز تیر
خیز و جام باده ده بر لحن زیر
عاشقی در پرده عشاق گوی
راههای طبع خواه دلپذیر
شعرهای شهره از من دار گوش
[...]
تاح دولت ، ای جوان بی نظیر
از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر
هست در اصلت بلندی بی خلاف
خود چنین باید وزیر بن الوزیر
در میان دولت تو می زییم
[...]
ای بهمت برتر از چرخ اثیر
وز بزرگی دین یزدان را نصیر
برده حکمت گوی از باد صبا
کرده دستت دست برابر مطیر
ای جوان بختی که مثل و شبه تو
[...]
ای خرد در راه تو طفلی بشیر
گم شده در جست و جویت عقل پیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.