زهی چون خرد در جهان ناگزیر
حریم جنابت سپهر اثیر
ملک خسرو شرق، شاه کیان
که در زیر گردون نداری نظیر
فلک را سر کلک تو راز دار
ظفر را زبان سنانت سمیر
مظفّر بر اعدای دین خدای
که شرعت مشیرست و عقلت وزیر
جهان معانی محمّد توای
چو خنجر مبارز چو خامه دبیر
چو بنیاد عدل تو دستت قوی
چو دریای جود تو فضلت غزیر
به پیش گشاد تو خارا کلیم
بنزد سخای تو دریا حقیر
رساند دمادم بمغز امید
دم خلق تو بوی مشک و عبیر
در ایّام عدل تو آهو بره
ز پستان شیران شود سیر شیر
بود ضرب تیغت بر ایقاع او
چو کلکت زند ارغنونی صریر
چو دست تو یازد به تیغ و قلم
زهازه برآید ز بهرام و تیر
چو گوهر ز پولاد جوشن کنی
نه چون غنچه بندی دل اندر حریر
اگر بازمانه درشتی کنی
شب و روز برهم بدوزی بتیر
ببرّی به خنجر، گه آزمون
سپیدی ز شیر و سیاهی ز قیر
چو خصمت برآرد ز دل باد سرد
عیان گرددت دوزخ و زمهریر
چو گیسوی جانان، دل عاشقان
کمندت کند گرد نان را اسیر
دلش پاره پاره شود چون انار
کرا تیغ تو بگذرد بر ضمیر
سزد پای تخت تو بر شیر چرخ
اگر جای شیرست پای سریر
سنان تو بر چهرۀ بدسگال
معصفر برآرد ز برگ زریر
چو پند خردمند در سینه ها
سنان تو از روشنی جایگیر
چو لفظ حکیمان بگاه گشاد
خدنگ تو از راستی دلپذیر
چو تفسیده گردد تنور مصاف
ز خون عدو خاک گردد خمیر
چو باشند بی زحمت گفت و گوی
میان دو لشکر خدنگان سفیر
بگرد اندرون چشمۀ آفتاب
چو اندر حوادث ضمیر منیر
اجل را سوی جان تاریک خصم
به نور سنان تو باشد مسیر
بپیچد تن نیزه بر خویشتن
چنان رودگانی بوقت زحیر
ز پیراهن آهنین جوی خون
چو آتش که بدرخشد از آبگیر
ز خون، جوشن پردلان همچنان
که گلنار پاشد کسی بر حصیر
ندارد زمان و نگردد زمین
ز پرخاش و ز نعره دار و گیر
چو از موج خون گل شود خاک راه
عصا سازد از رمح تو چرخ پیر
چنان بر زره بگذرد رمح تو
که ماری که او سر نهد در غدیر
ز تیغت گریزان عدو در عدم
اجل در پی او دوان خیر خیر
سلب گرچه ده تو کند چون پیاز
شود کوفته زیر گرزت چو سیر
ظفر میدود واله از چپّ و راست
که جان افکند در پناه امیر
زهی کار دانش ز فضلت بلند
زهی چشم معنی ز کلکت قریر
تو آن پادشاهی که بگزیده ای
صریر قلم را بر آواز زیر
ز جود تو محفوظ نزدیک و دور
ز عدل تو شاکر صغیر و کبیر
دعاگوی از گردش روزگار
روانش اسیرست و قالب کسیر
دلی دارد و یک جهان درد دل
لبی دارد و صدهزاران زفیر
نه سامان نطق و نه برگ سکوت
نه پروای صبر و نه روی نفیر
ز بیداد گردون نامهربان
بدرگاه لطف تو شد مستجیر
همه اهل معنی عیال تواند
مرا همچو ایشان فرا خود پذیر
درین حضرت ار کرد گستاخی ای
رگی کن و خرده بروی مگیر
سخن چون فرستم بنزدیک شاه
که نقدم نبهره ست و ناقد بصیر
گزر تا نباشد جهان را ز مهر
ز مهرت مبادا جهان را گزیر
دلت شادمان باد و عمرت دراز
ز ملک تو دست حوادث قصیر
بهرحال ایزد ترا یار باد
فنعم الوکیل و نعم النّصیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش پادشاهی بزرگ و فرزانه میپردازد که دارای قدرت و حکمت است. شاعر با تشبیههای زیبایی از ویژگیهای او میگوید؛ او مانند دریا از جود و کرامت، و چون کوه از استحکام و عدالت است. در اشعار، به قدرت و قهرمانی او در میدان جنگ و در برابر دشمنان نیز اشاره میشود. شاعر از او میخواهد که در عین قدرت و قهر، به عدالت و مهربانی نیز توجه کند و دعا میکند که عمر طولانی و دل شاد داشته باشد. در نهایت، پیام شاعر این است که چنین پادشاهی باید مورد محبت و حمایت قرار گیرد و همگان از نیکیهای او بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: ای خوشا که عقل در این جهان بیچاره است و حریم قدس تو در آسمانهای بلند قرار دارد.
هوش مصنوعی: پادشاه خسرو از شرق، فرمانروای کیانی است که در این جهان هیچ نظیری ندارد.
هوش مصنوعی: آسمان راز پیروزی تو را دارد و زبان تو به مانند سُرنا، خوش آواز است.
هوش مصنوعی: مظفّر برای دشمنان دین خدا که قوانین آن راهنماست و عقلم در کنار آن، مددکار است.
هوش مصنوعی: جهان پر از معانی و مفاهیم است و تو مانند خنجری قوی و تیز در میدان مبارزه و سرزنده همچون قلم یک نویسنده، خود را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: وقتی پایههای انصاف تو محکم و استوار است و خیر و سخاوت تو مانند دریا وسیع و بیپایان است، قدرت تو در برقراری عدالت و نیکوکاری بسیار چشمگیر است.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و سخاوت تو، حتی ارزش خاک هم در برابر دریا کمرنگ و ناچیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر لحظه امید و زندگی به من منتقل میشود و بوی خوشی که از وجود تو به مشام میرسد، همچون بوی مشک و عطر است.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت و عدالت تو، آهو و بره از شیرهای شکمسیر بهرهمند خواهند شد.
هوش مصنوعی: ضربهٔ شمشیر تو بر او مانند صدای جفت شدن دو کلک در آب است.
هوش مصنوعی: زمانی که دست تو به تیغ و قلم برسد، هنر و توانایی تو همانند تیر زدن از کمان بهرام به اوج میرسد.
هوش مصنوعی: اگر مانند یک گوهر، قوی و محکم باشی، نه مثل یک غنچه که در حریر پیچیده شده است، پیروز خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر در برابر دشمنی با خشونت رفتار کنی، شب و روز درگیر مشکلات و درگیریهای سخت خواهی شد.
هوش مصنوعی: با تیزی و تند و تیز به دیگران امتحان کن که چطور میتوان بین خوبی و بدی، روشنی و تاریکی تفاوت قائل شد.
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو از دلش باد سردی بهراحتی بروز دهد، آنگاه جهنم و سردی بیپایان برایت آشکار میشود.
هوش مصنوعی: مانند گیسوی معشوق، عشق عاشقان به دام میاندازد و دل آنان را به اسیری میکشاند.
هوش مصنوعی: دل انسان به شدت آزرده میشود و مانند دانههای انار تکهتکه میگردد وقتی که تیغ تو بر عمق وجودش برخورد کند.
هوش مصنوعی: اگر پای تخت تو بر روی شیر آسمان است، جای تعجب نیست، چون پای تخت همواره باید در مکان شایستهای باشد.
هوش مصنوعی: عصای تو به مانند نیزهای بر چهرهی بدخواه تابناک میدرخشد و مانند برگ طلا جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: اگر نصایح حکیمان در دلها جای گیرد، تو نیز باید از روشنایی و دانش بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: زمانی که سخنان حکمتآمیز بیان میشود، تیر راستگویی تو دلانگیز و خوشایند خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که تنور جنگ از خون دشمن پر شود، خاک میشود و خمیر میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که بدون زحمت گفت و گویی بین دو ارتش برقرار شود، مانند تیراندازی است که پیامآور است.
هوش مصنوعی: درون چشمهی آفتاب گشتن یعنی در عمق و حقیقت اشیاء و مسائل جستجو کردن، همانطور که در حوادث و رویدادها به سراغ حقیقت و معنا میرویم.
هوش مصنوعی: مرگ به سمت جان تاریک دشمن، با روشنی تلو تلو زنندهی شمشیر تو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: به طور طبیعی، در برخی مواقع، افراد ممکن است به خاطر فشارهای روانی یا مشکلات داخلی، دچار تردید و سردرگمی شوند، مانند زمانی که آب دریا در زمان جزر به سمت عقب میرود و در وضعیت نامتعادل قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: از زیر پیراهن آهنین، جوی خون جاری است، مانند آتش که از برکهای میدرخشد.
هوش مصنوعی: از خون دل شجاعان، به مانند گلهای شاداب در روی حصیرهایی که بر زمین گسترده شدهاند، برمیخیزد.
هوش مصنوعی: زمان و زمین تحت تأثیر خشم و سر و صدا قرار نمیگیرند و ادامه دارند.
هوش مصنوعی: وقتی خون و درد به گل تبدیل شود، خاکی به وجود میآید که عصای چرخ پیر را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: چنان با دقت و سرعت به سمت هدف خود میروی که گویی مار در حال خزیدن به سمت آب است.
هوش مصنوعی: دشمن از تیغ تو فرار میکند و در حالی که اجل او را تعقیب میکند، نمیتواند از تو دور شود.
هوش مصنوعی: اگرچه کسی از تو چیزی بگیرد، اما مانند پیاز نرم و له شده زیر ضربههای تو خواهد بود، مانند سیر.
هوش مصنوعی: پیروزی در حال دویدن است و سرمستی از هر سو او را فراگرفته، زیرا که به خاطر امیر جانش را فدای او میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش کار علم به قدری بزرگ و باارزش باشد که از فضل و عظمت برخوردار شود! و ای کاش نگاه به معانی و مفاهیم نیز به روشنی و روشنی قلبها باشد!
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که مانند پادشاهی، توانستهای صدای قلم را با نغمهای دلنشین و زیر هماهنگ کنی.
هوش مصنوعی: از بخشش تو، همه در هر جا در امان هستند و از انصاف تو، کوچک و بزرگ سپاسگزارند.
هوش مصنوعی: آدمی که همیشه برای دیگران دعا میکند، به خاطر چرخش روزگار در شرایط سختی گرفتار شده و حالتی رنجآور دارد.
هوش مصنوعی: دل او پر از درد و غم است و در عین حال، زبانی دارد که میتواند خیلی حرفها را بزند و احساساتش را بیان کند.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به وضعیت خاصی اشاره میکند که نه توانایی صحبت کردن دارد و نه میتواند در سکوت بماند. او نه میتواند صبر کند و نه از شرایط موجود شکایت کند. به عبارت دیگر، او در یک موقعیت دشوار قرار گرفته است که هیچ یک از گزینهها برایش قابل استفاده نیست و احساس بیپناهی و سردرگمی میکند.
هوش مصنوعی: بیرحمی و ستم روزگار، مرا ناگزیر به درگاه رحمت و لطف تو آورده است.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که به معنای عمیق و روحانی توجه دارند، میتوانند مرا به عنوان وابسته و تحت سرپرستی خود بپذیرند، همانطور که خودشان را به من نزدیک میکنند.
هوش مصنوعی: اگر در این مکان بیادبی کنی، حتماً با ناتوانی و کمکاری خود، عذرخواهی کن و خودت را ملامت مکن.
هوش مصنوعی: وقتی که سخن را به نزد پادشاه میفرستم، میدانم که نظر من ارزشی ندارد و نقدکننده هم بینا نیست.
هوش مصنوعی: بگذر از زندگی تا زمانی که محبت تو در جهان وجود دارد، که اگر محبت تو نباشد، جهان را باید ترک کرد.
هوش مصنوعی: برایت آرزو میکنم که همیشه شاد و خرم باشی و عمرت طولانی باشد. امیدوارم که اتفاقات ناخوشایند از زندگیات دور بمانند.
هوش مصنوعی: به هر حال، خداوند یار و همراه تو باشد، چه نیروی حمایتکنندهای و چه پشتیبان خوبی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
چنین خواندم این قصهٔ دلپذیر
ز اخبار تازی و کتب جریر
بنالم به تو ای علیم قدیر
از اهل خراسان صغیر و کبیر
چه کردم که از من رمیده شدند
همه خویش و بیگانه بر خیر خیر؟
مقرم به فرقان و پیغمبرت
[...]
چرا باز تیره کند ماه وتیر
زمین در نوردد چو نامه دبیر
به روز نبرد آن هژبر دلیر
شتابد چو گرگ و گرازد چو شیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.