شمارهٔ ۸۵ - ایضاًله ویمدح السّلطان غیاث الدّین بیرشاه بن محمّد و یصف الفرس
خدای داد بملک زمانه دیگر بار
طراوتی نه باندازۀ قیاس وشمار
بفّر سایۀ رایات خسرو منصور
غیاث دولت ودین کز سپهرش آیدعار
خدایگان سلاطین مشرق ومغرب
که دست وخنجراوهست ابرصاعقه بار
بلندهمّت بسیاردان اندک سال
جهانگشای ممالک ستان گیتی دار
پلنگ خاصیت پیل زورشیرافکن
همای سایۀ طوطی حدیث باز شکار
درشت باطشۀ نرم گوی سخت کمان
گران عطا وسبک حملۀ لطیف آثار
غیاث ملّت و دولت، شهنشه عالم
که باد تا بقیامت زملک برخوردار
بچرب دستی اقبال او مطرّا شد
لباس ملکی کزوی نه پودبودونه تار
به آب تیغ و بگرزگران بشست وبکوفت
ازآن سپس که بخون عدوش دادآهار
زهی زهیبت تو کُند ظلم را دندان
زهی زخنجرتو تیز عدل را بازار
زجودتست امل را هزار دلگرمی
به عفوتست گنه را هزار استظهار
برنوازش لطف تو،بخت کم ناموس
بنزد مالش قهرت،زمانه نیکوکار
هوای مهرتو، تن را مفیدتر زغذا
حروف نام تو زر را شگرف تر زعیار
زمین ببوسدخورشید،چون توگیری جام
میان ببندداقبال،چون تودادی بار
بگاه لطف،جهانراوفاکنی تعلیم
بگاه کینه برآری زروزگاردمار
میان طبع وستم خمشت آتشین باره
میان ملک وخلل تیغت آهنین دیوار
زمهروکین تو تمییز یافتند ارنی
دوشاخ بودند از یک درخت منبرو دار
ببست چاوش سهم توراه برفتنه
ببردسایۀ شمشیر تو زکوه وقار
بخانه های کمان تو پی برد فکرت
چومرگ نقب زند در خزینۀ اعمار
مگرکه تیر ترا نسبتست باشیطان
که درمجاری خون ورگش بود رفتار
شودزگرزتوگردن شکسته چون نرگس
کراز بادۀ کین تو در سرست خمار
ز زیرگرز تودانی که چون جهددشمن؟
بچهره زردوبتن پخچ گشته چون دینار
بخرده کاری گرز تو برسرآمده است
اگرچه سخت گرانست وجلف و ناهموار
زطبع تیز نیاید قرار و این عجب است
که تیغ تیز تو دادست کارملک قرار
کندرمّرد تیغت بحلقه های زره
چنانکه عکس زمّرد بچشم افعی کار
خیال تیغ توگربردل عدوگذرد
ندیده زخم،دونیمه شود بسان انار
زوصف تیغ توزان قاصرم که اندیشه
بریده گشت چو بر تیز ناش کردگذار
کلیدخانۀ فتحست نعل مرکب تو
که هرکجابرسیداو،گشاده گشت حصار
تکاوری که نداردخبرزمین زسمش
که ازبرش بیکی پای رفت یا بچهار
هزاردایره برنقطه یی پدیدآرد
مگرقوایمش ازآهنست چون پرگار
بخوش عنانی برآب بگذردچوحباب
بگرم تازی زآتش برون جهد چو شرار
بسان قطرۀ اشکی که ازمژه بدود
گذرکندزبرتارموی درشب تار
سوی نشیب شتابان چوقطره درنوروز
سوی بلندی تازان چوابردرآزار
فراخ گام چواندیشه،دوربین چوطمع
نظرستان چونکویی خجسته پی چویسار
رمنده همچومرادورسنده چون روزی
جهنده همچونسیم وخورنده آتش وار
چوخشم آتش پای وچوصبرآهن خای
چومرگ ناگه گیروچوعمرخوش رفتار
ببردباری ماندچوباشدآهسته
بکامرانی ماندچومی رود رهوار
برنگ آتش ودنبال وبش چو دو دسیاه
بشکل لاله واطراف اوچو نور ازنار
ازآنک ازتک او باز پس فتد آهو
شکار آهو بر پشت اوبود دشوار
چوگرم گشت نیاردچخید با او برق
چو تندتند نتواند برو نشست غبار
چوصیت خسروگیتی نوردازآن آمد
که ایمنست چوبخت توجاودان زعثار
چوروزجنگ زگردسپاه شب گردد
درو زبیم بود دیدۀ سنان بیدار
چو بادلیران نیزه زبان کنددرکام
چو بر نهند یلان بر رخ سپر رخسار
سوادچشم گزارد بنوک تیرنظر
نیام تیغ زشریان خورد روان ادرار
دل دلیران بینی میان نیزه وتیر
برآمده خوش وخندان چنانکه غنچه زخار
زحلقه های زره خون پردلان جوشان
چنانکه ازشکن زلف،رنگ چهرۀ یار
زرشق تیر تن مرد نیزه وربینی
چوخارپشت که ماراندرآورد بکنار
مبارزان راازخوی بگل فروشده پای
بمانده دست تحیّربدست بر چو چنار
فتاده بینی درموج خون چوسایه درآب
زتاب حمله زبر زیرگشته اسب وسوار
زخود و جوشن بی مرد،روی دشت نبرد
چوسطح آب که باشدحباب ازو دیدار
اگرچوپیکان زاهن بودسردشمن
دونیمه گردد از زخم تیغ چون سوفار
چنان گذارده کند نیزه برمسام زره
بگاه حمله که آیدزپوست بیرون مار
خم خنجرسبزت چنان برآید خون
که ظن برندکه آتش همی جهد ز خیار
چنان برآردگرزت زاستخوانها مغز
که ازدرخت برآرد شکوفه باد بهار
زبان برآردتیغ تو وعدوا انگشت
و لیک این همه جان خواهد آن همه زنهار
تومی خرامی آن گرزگاوسار بدست
شتردلانرا بندکمندکرده مهار
کمندچه؟که ببندقبای خودهمه را
همی کشند بپای علم قطارقطار
کله زدست تو برخاک میزند خورشید
اجل زبیم تودرپای میکشددستار
جهان ستانا بردعوی جهانداریت
سپهر واختر وارکان همی کنند اقرار
کلاه ملک ترامی سزدکه پشت ترا
بجز قبای تو هگز ندید در پیکار
زجیب مشرق تاعطف دامن مغرب
بقدّ ملک توبرکسوتیست چون طیار
خدایگانا خود جز ثنای چون توشهی
حرام محض بود نظم گوهر شهوار
قصیده ها را گر بیت نیک شه بیت است
جزاین قصیده نباشد شهنشه اشعار
درین زفاف همایون که برتومیمون باد
چنانکه سایۀ چترترا بلاد و دیار
سزدکه گوهروجان رابهم برآمیزد
چو بنده هرکه فرستدبحضرت تونثار
همیشه تاکه بودچشمه سارآب حیات
هرآنکجا که زندمرغ کلک شه منقار
بتخت سلطنت وملک بربکام نشین
هزارسال و نباشد هزار خود بسیار
بپای قدروشرف تارک سپهرسپر
بدست لطف وکرم تخم نیکنامی کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عظمت و بزرگمنشی یک پادشاه است که به خدا و قدرتهای الهی نسبت داده میشود. شاعر از ویژگیهای آن پادشاه سخن میگوید، نظیر قدرت، عدل، و بخشش او. همچنین تصویرهای زیبایی از جنگ و پیروزیهای او، و چگونگی دوام و استحکام سلطنتش ارائه میدهد. شاعر همچنین از نعمتهای وجود او برای ملت و کشورش یاد میکند و برتری او را بر دیگران توصیف میکند. این اثر در نهایت بر اهمیت پادشاهی خوب و خدمت به مردم، و نیاز به رهبری عادل و قدرتمند تأکید دارد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ بار دیگر به دنیا طراوت و تازگیای بخشیده است که قابل اندازهگیری و مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: سایه پرچمهای پادشاه منصور، که نماد قدرت و دین است، از آسمان بر سر مردم میتابد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ سلاطین شرق و غرب که قدرتی همچون رعد و برق دارد و قادر است با دستانش و با خنجرش، نیرو و قهر خود را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: افرادی با اراده و دانش بالا میتوانند در زمان کوتاهی به موفقیتهای بزرگی دست یابند و بر سرزمینهای مختلف تسلط پیدا کنند.
هوش مصنوعی: پلنگی که توانایی و قدرتی شبیه به فیل دارد، به قدری قوی و نیرومند است که میتواند شیر را زیر فشار قرار دهد. مانند پرندهای که بر بالای درخت نشسته و سایهاش بر طوطیای میافتد، این حکایت از کشمکش و شکار در طبیعت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تضادها و ویژگیهای مختلف یک شخصیت یا یک فرد میپردازد. به نوعی این شخص میتواند در ظاهر خشن و درون نرم باشد، و در عین حال قدرت و توانایی بالایی دارد، اما با ظرافت و لطافت عمل میکند. به عبارت دیگر، او ترکیبی از سختی و نرمی است که نشان دهنده تسلط و مهارتهای خاص او است.
هوش مصنوعی: رستگارکننده ملت و حکومت، شاه جهان که تا قیامت از سلطنت بهرهمند خواهد بود.
هوش مصنوعی: بخت او به حدی خوب و خوششانس شده است که مانند پوششی زیبا و لطیف بر تن او جلوهگر شده است. این موفقیت و خوشبختی او چنان است که از هیچ چیزی مانند پود و تار بینقصتر و دلنشینتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده به این که با استفاده از شمشیر و دیگر سلاحها، دشمن را شکست دادند و پس از آنکه دشمن را با خون خود آغشته کردند، این پیروزی را جشن گرفته و به شادمانی پرداختند.
هوش مصنوعی: ای وای، زیبایی تو ظلم را خنثی میکند و دندان تو تیز است و عدالت را به فراوانی در بازار میآورد.
هوش مصنوعی: از سجده و عبادت تو، امیدها و دلگرمیهای بسیاری برای مومنان فراهم میشود و از بخشش تو، گناهان بسیار، پشتیبانی و حمایت میطلبند.
هوش مصنوعی: در آغوش مهربانی تو، بخت بد با عزت به مال و داراییات، زمانه را خوب میکند.
هوش مصنوعی: محبت و محبت تو برای بدن از هر غذایی مفیدتر است و نام تو از طلا نیز ارزشمندتر و باشکوهتر است.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر تو اهمیت پیدا میکند و خورشید خود را پایین میآورد. اقبال و خوشبختی نیز به خاطر تو به طور خاص به تو هدیه میشود.
هوش مصنوعی: در زمان رحمت و محبت خود، دنیا را از کینه و دشمنی پاک کن و از یادآوری روزگار تلخ و سخت بپرهیز.
هوش مصنوعی: در میانه احساسات و جاذبههای تو، همچون آتش سوزندهای قرار دارم. همچنین در بین نیروها و موانع، شمشیر تو همانند آهنی محکم و غیرقابل نفوذ است.
هوش مصنوعی: در دل آشنایی، تفاوتها و شباهتها را میتوان مشاهده کرد؛ مانند دو شاخ که هر دو از یک درخت نشات گرفتهاند.
هوش مصنوعی: فرستادهای را به سوی تو فرستادند، او با افتخار و وقار، تحت سایهی شمشیر تو به کوه رفت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توانایی و دقت فکری خود اشاره میکند که مانند مرگی ناگهانی به عمق رازها و لایههای پنهان زندگی نفوذ میکند. او میگوید که با تیزبینی و تفکر میتواند به خانههای کمان دار و معمارهای دقیق دست یابد و از آنها اطلاعات و رازها را استخراج کند. در واقع، این تصویر بیانگر قدرت تحلیل و درک عمیق شاعر است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است زهر تو ناشی از تأثیرات شیطانی باشد که در رگها و جریانهای خونت نفوذ کرده و بر رفتارت اثر گذاشته است؟
هوش مصنوعی: وقتی که بادهی خشم تو بر ذهن گنهکاران تاثیر میگذارد، انسانهایی با قلب شکسته و عاشق مانند نرگس در خماری و سبکی میروند.
هوش مصنوعی: زیر ضربههای شدید و سختی که به تو وارد میشود، چرا باید جبههگیری کنی؟ چهرهات زرد و بدنت مانند سکهی طلا شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه این کار دشوار و غیرقابلپیشبینی است، اما در نهایت نتیجهاش به دست خواهد آمد و به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: از طبیعت تند و تیز هیچ آرامشی به دست نمیآید و این شگفتانگیز است که تیغ تیز تو باعث شده کار ملک آرام گیرد.
هوش مصنوعی: مردی با شمشیر تو، در زرههایی که به تن دارد، مانند تصویری از زمرد در چشمان یک افعی عمل میکند.
هوش مصنوعی: تصور تیغ تو مانند گربه بر دل دشمن میگذرد، بدون اینکه زخم واضحی به جا بگذارد، و او را مانند اناری به دو نیم میکند.
هوش مصنوعی: از شدت تیزی شمشیر تو، افکار من به شدت قطع و بریده شدند؛ چون به تیزی آن نگریستم و به راهی دشوار رفتم.
هوش مصنوعی: کلید ورود به پیروزی، نعل مرکب تو است که هرجا که میرسد، دروازهها را باز میکند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فردی که در کار خود تمرین و تخصص دارد، نمیتواند از اتفاقاتی که در اطرافش میافتد بیخبر باشد. او به اندازهای توانمند است که هر زمان که بخواهد میتواند به سمت هدفش حرکت کند، خواه یک قدم باشد یا چهار قدم.
هوش مصنوعی: بسیاری از دایرهها میتوانند حول یک نقطه شکل بگیرند، اما اگر قدرت آنها مانند آهن باشد، مانند پرگار عمل میکنند.
هوش مصنوعی: زیبایی و شادابی به آرامی بر آب نمایان میشود، مانند حبابی که به سرعت گذشته و از گرمای آتش به بیرون پرتاب میشود، همچون جرقهای که به سادگی از آتش جدا میشود.
هوش مصنوعی: مانند قطره اشکی که از مژه میافتد و بر روی تار موی سیاهی در شب تار حرکت میکند.
هوش مصنوعی: در روز بهار، به سمت پایین رفتن مانند قطرهای در حال سقوط است و به سمت بالا پرواز کردن همچون پرندهای است که در حال فرار از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: اندیشهی وسیع و آزاد، مانند دوربینی است که در جستجوی زیباییها و خوبیهای زندگی به دور نگاه میکند.
هوش مصنوعی: شخصی در حال فرار و ناپایداری است، مانند کسی که روزها به سختی به جلو میرود و به شبها میرسد. او نیز به مانند نوری سوزان و آتشین احساساتی درونش را بروز میدهد.
هوش مصنوعی: خشم من مانند آتش سوزان و صبر من مانند آهن محکم است، همچون مرگی ناگهانی و چه عمر خوشی که از بین میرود.
هوش مصنوعی: بهرهوری و موفقیت نیازمند صبر و آرامش است. انسان باید با حوصله و به آرامی پیش برود، زیرا حرکت سریع و بیفکر ممکن است نتایج مطلوب را به همراه نداشته باشد.
هوش مصنوعی: آتش پشت سرت را رها کن و به جستن بپرداز؛ همانند دو گل سیاه که شبیه به لالهاند و دور آنها نور میتابد.
هوش مصنوعی: اگر آهو از دندان شکارچی فرار کند، گرفتن آن از پشت او دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که هوا گرم میشود، دیگر نمیتوان با او به راحتی صحبت کرد. مانند برق که سریع است، اما نمیتواند روی ساکت بنشیند، غبار هم نمیتواند به آرامی بماند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی خسرو، شاه جهان، به آنجا آمد، به او گفتند که سرنوشت تو برای همیشه از خطرات و مشکلات دور است.
هوش مصنوعی: هر روز که جنگ از دور سپاه به شب میرسد، در آن ترس است و دیده سنان همیشه بیدار است.
هوش مصنوعی: وقتی که زرهپوشان مانند دلیران جنگجو با نیزه به نبرد میپردازند، به مانند شیران بر روی سپر، بر چهرهشان جلوهای از قدرت و شجاعت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چشمان تیره و جذابش مانند تیر نگاهی تیز و نافذ دارد و وقتی به او نگاه میکنم، احساس میکنم که مانند تیغی از شریان زندگیام در حال عبور است و روانم را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در میان ستیز و نبرد، دلهای شجاع و دلیر را میبینی که با روحیهای شاد و خندان، مانند غنچهای در زیر باران، سر بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: از زنجیرهای زره، رنگ خون دلیران درمیآید، همچنان که از حلقههای مو، رنگ چهره معشوق نمایان میشود.
هوش مصنوعی: مردی که همچون زنبور زهر داشته باشد، و در میدان جنگ مانند لاکپشت باشد که مارها را به کناری میراند.
هوش مصنوعی: مبارزان با مهارت و توانایی خود، پای در میدان گذاشتهاند و دستانشان پر از حیرت و شگفتی است. آنها همچون چناری با استقامت و استقامت در برابر چالشها ایستادهاند.
هوش مصنوعی: شما در داخل موجی از خون را مشاهده میکنید، همچون سایهای که در آب ناشی از تابش نور دیده میشود. این تصویر ناشی از حملهٔ زیرگشتگان و نیز حرکت اسب و سوار است.
هوش مصنوعی: اگر آدمی بدون شجاعت و دلیری خود را به میدان جنگ وارد کند، مانند حبابی است که بر روی آب شناور است و فقط ظاهری زودگذر و بیاستحکام دارد. وجودش در میدان نبرد مانند جوششی بیمردانگی است که به زودی از میان میرود.
هوش مصنوعی: اگر تیرهایی که به سمت دشمن پرتاب میشوند از آهن باشند، دشمن با دو نیم شدن به خاطر زخم شمشیر، مانند یک نرم و لطیف خواهد شد.
هوش مصنوعی: در زمان حمله، او چنان به جنگ میپردازد که گویی نیزهاش زره را از روی پوست بیرون میآورد، مانند حرکت مار.
هوش مصنوعی: خنجر سبز تو به قدری تیز و خطرناک است که وقتی از آن خون میریزد، به نظر میرسد که شاید آتش هم از خیار بیرون میجهد.
هوش مصنوعی: چنان که از درخت در فصل بهار شکوفهها بیرون میآیند، مغز تو نیز از استخوانهایت به شکوفایی میرسد.
هوش مصنوعی: زبان تو مانند تیغی است که برنده است و میتواند عواقب سختی داشته باشد. اگرچه ممکن است به نظر برسد که آسیب زیادی نمیزند، اما تاثیرات آن میتواند جان انسانها را به خطر بیندازد. بنابراین، باید در استفاده از آن احتیاط کرد.
هوش مصنوعی: تو همچون برزگی که در دستش کمند است، به راحتی و با زیبایی حرکت میکنی و افرادی که در دلدادگی هستند، به تو وابسته و مهار شدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عالمان و دانشمندان به یکدیگر کمک میکنند و با تلاش جمعی، همگی به دنبال پیشرفت و ارتقای علم هستند. آنها مانند یک زنجیره به یکدیگر متصلاند و در این مسیر، از یکدیگر حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: خورشید عمر و زمان، از ترس تو، بر خاک میافتد و تو به آنچه بر سر مردم میآید، مینگری.
هوش مصنوعی: دنیا از تو به عنوان یک صاحب اختیار یاد میکند، به قدری که ستارهها و عناصر این جهان بر این موضوع گواهی میدهند.
هوش مصنوعی: کلاه ملوکانهای بر سرت خوب میآید، زیرا در میدان جنگ جز لباس تو چیزی را نمیتوان دید.
هوش مصنوعی: از جانب مشرق تا به دامن مغرب، آنقدر که توجه تو را جلب کند، همچون پرنده ای است که به پرواز در میآید.
هوش مصنوعی: خداوندی که تو را میستاید، جز ستایش نیکو نمیتواند داشته باشد و خود از زیباییهای دنیوی بینیاز است.
هوش مصنوعی: اگر در قصیدهها شعری با معنی و زیبا وجود داشته باشد، تنها آن شعر است که میتواند بهترین و برجستهترین شعر باشد. در غیر این صورت، آن قصیده از ارزش خاصی برخوردار نیست.
هوش مصنوعی: در این جشن بزرگ و خوشیمن، بگذارید باد خوشی بر چهرهمان بوزد، مانند سایهی چتر شما که بر سر شهرها و سرزمینها گسترده میشود.
هوش مصنوعی: شایسته است که جان و روح ارزشمند خود را با تو در میان بگذارم، زیرا هر کسی که برای تو فرستاده شود، مورد احترام و محبت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در هر جایی که چشمه حیات وجود داشته باشد، مرغی با نوک خود به زندگی و زنده ماندن اشاره میکند و همواره در جستجوی آن است.
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت و حکومت نشستهای، اما اگر هزار سال هم زندگی کنی، باز هم خودت را کم نمیبینی و مغرور نمیشوی.
هوش مصنوعی: در برابر قامت و شکوه تو، که مانند قمر در آسمان میدرخشد، بایست که با مهربانی و لطف خود، بذر نیک نامی را بکاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پلنگ خاصیت و شیر زور و پیل افکن
همای سایه و طوطی حدیث و باز شکار
همین شعر » بیت ۵
پلنگ خاصیت پیل زورشیرافکن
همای سایۀ طوطی حدیث باز شکار
در قصیدهٔ کمال چند بیت این قطعه بعینه آورده شده.
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.