گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بوی فصل بهار می آید

آب با روی کار می آید

غنچه های امید می شکفد

گل دولت ببار می آید

تازه و تر شکوفه های امل

بر سر شاخسار می آید

صورت کارها بنامیزد

همه همچون نگار می آید

در چمن لطف و نرمی گلبرگ

عذر تیزیّ خار می آید

عوض بادهای نوروزی

کاروان تتار می آید

دیدۀ ابر را بجای سرشک

گوهر شاهوار می آید

چمن از برگ و شاخ و ناله مرغ

کز دل بیقرار می آید

بست آذین و مطربان بنشاند

که شه نوبهار می آید

پای درخاک و تاج زر بر سر

نرگس پر خمار می آید

متمایل چو یار من سر مست

بس خوش و شاد خوار می آید

چشمها چار کرده بر ره دوست

خیره از انتظار می آید

شاخ چشم شکوفه بگشاده

بسر رهگذار می آید

دست یازید و سیم پیش آورد

زآنکه وقت نثار می آید

رعد چاوش وار مقرعه زن

برق خنجر گزار می آید

سرو آزاد دستها برهم

راستی بنده وار می آید

گر ندارد نشاط استقبال

گل چه معنی سوار می آید

جان همی پرورد صبا، پنداشت

کز برآن نگار می آید

خوابگه کرده بود در زلفش

زان چنین مشکبار می آید

این همه چیست؟ موکب عالی

با هزار اعتبار می آید

از دهان جهان بگوش دلم

مژده وصل یار می آید

هرچه در سرّ غیب تعبیه بود

دم بدم آشکار می امد

یزک نصرت و طلیعۀ فتح

از یمین و یسار می آمد

لشکر آرزو ز مکمن غیب

یک بیک بر قطار می آید

ترکتاز سپاه عیش و طرب

بسر روزگار می آید

در و دیوار شهر می گویند

خواجه بس کامکار می آید

لاله چون دشمنان صدر جهان

خجل و شرمسار می آید

خون دل در قرح همی بیند

زان چنان دلفکار می آید

آب هم رنگ اشک او دارد

زین سبب خاکسار می آید

گرچه از روزگار بر دل ما

زخمها استوار می آید

زین یکی خوشدلم که مولانا

دو برفت و چهار می آمد

لفظ جمع ار چه کرده ام واحد

عذر را خواستار می آید

کاندر آن حضرت ار چه بسیارند

آن یکی در شمار می آید

گرچه در خاطرم به دولت تو

معنی صد هزار می آید

بس کنم بس که در طریق سخن

کوتهی اختیار می اید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

بخت و دولت چو پیشکار تواند

نصرة و فتح پیشیار تو باد

عنصری

با درفش ار تپانچه خواهی زد

باز گردد بتو هر آینه بد

خواجه عبدالله انصاری

روضه روح من رضای تو باد

قبله گاهم در سرای تو باد

سرمه دیده جهان بینم

تا بود گر خاک پای تو بود

گر همه رأی تو فنای من است

[...]

مسعود سعد سلمان

راشد از رشد روزگار نیافت

رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود

فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

چون ز بد گوی من سخن شنوی

بر تو تهمت نهم ز روی خرد

گویم ار تو نبودیی خرسند

او مرا پیش تو نگفتی بد

مشاهدهٔ بیش از ۸۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه