ای خداوندی که گردون با همه فرمان دهی
میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنه
پاسبان بام قدرت آسمان دیده ور
مفرد درگاه جاهت آفتاب یک تنه
می درآری از کمال عاطفت دستی بسر
هر کرا بینی ز غم دل سوخته چون مدخنه
شرم دارد روی خود را، زان زند پیوسته آه
دشمنت تا نیز روی خود نبیند زاینه
زیر دست زیر دستت بحر با آن طمطراق
خاک پای خاک پایت چرخ با آن طنطنه
حاش لله گر کند پیوند با طبع تو غم
طبع غم را از نشاط آن پدید آید دنه
موی براندام فتنه تیغ گردد از نهیب
چون کند در زیر لب کلک ضعیفت دندنه
چرخ زرقا شکل ار خاک درت سرمه کند
بر نیارد هر سر ماه از مه نو ناخنه
از دل و دست و زبانت جاودان آراستست
لشکر اقبال را قلب و جناح و میمنه
چشمه های آب زاید بر خلاف طبع از او
گر بیاد طبع تو بر هم زنند آتش زنه
فیض طبع وجود دستت گرد شوندی میزبان
ریگ تشنه هم نماندستی و آتش گرسنه
در نگر صدرا بحال من که از فرط نیاز
فاقه خون بر می مکد از من چو از ناقه کنه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه
اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود
فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه
بر سرانگشت معشوقان نگر سبزی حنا
[...]
ای لبت بر خون مردم تشنه چشمت گُرسَنه
آن به بیداری بریزد خون و آن اندر سنه
جوشن ترکان غازی آهنین شد تا کمر
بر تو عنبر شد زره از فرق سر تا پاشنه
مردم دیده غلط پنداشت خطی بر رخت
[...]
شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاعالسلطنه
کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه
خیز ای آیینهرخ می آر با صد طنطنه
کاینک از آب آورد دی چون سکندر آینه
ساغری خور زآب رز بیهوده در قاقم مخز
کز خزافزونست رز را طمطراق و طنطنه
روزن دل سازسد از شیشه آب رزان
[...]
در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه
کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه
گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس
جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه
چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.