در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه
کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه
گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس
جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه
چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ
طرفة العینی زند یک کاروان را یک تنه
نجدی اندر دفتر و زرگر بدشت شهریار
طالش اندر جنگل و کرد خزل در گردنه
رستم دستان اگر با جوشن و خفتان و خود
نزدش آید بازگردد روت و عور و برهنه
میرود در خوان دعوت همچو سیل از کوهسار
میگریزد از بر مهمان چو باد از روزنه
همچو او یغما نه قشقائی کند نه شهسون
همچنو غارت نه سنجابی کند نه زنگنه
خامه اش مانند تیر بوالحنوق اندر طفوف
اشتها چون تیغ سیف الدوله اندر خر شنه
حرص از طبعش دمد چون برق از باران تیز
آز از کلکش جهد چون آتش از آتش زنه
فرع بیش از اصل می بندد رسوم افزون ز جمع
مالیات سال آتی خواهد از هذی السنه
رسم گیرد در دهات از کنگر و ریواس و قارچ
باج خواهد در بلوک از یوشن و از درمنه
چون بلوچ آید سوی ییلاق و کوه از گرمسیر
در هوای ماست می چسبد بتخمش چون کنه
ور مگس در دوغش افتد روغنش را بالتمام
از برای شوربای خود کشد با منگنه
کاشکی این گرگ پیش از خوردن اغنام خلق
طعمه شیران نر گشتی به دشت ارژنه
غیر خود را دید نتواند ز رشک اما ببخل
مثل خود را هم نخواهد دید جز در آینه
بوالعجب کاین پهلوان زیر نگاری چون فتد
بر نمی خیزد ز جا با گرزهای دهمنه
روز و شب اندر خمار خمر و افیونست لیک
وقت دزدی دیده اش آسوده از نوم و سنه
گرچه باشد کودن و گیج و زبان نافهم و گول
چار گفتار مرادف یاد دارد ز السنه
از فرانسه دن موا از لفظ تازی اعطنی
ز انگلیسی گیومی از گفت ترکی ورمنه
صدر یا گم کرده پا تابه و پالان خویش
بلکه خود را نیز گم کردی ز دور ازمنه
روزگار زن جلب پرور ترا از یاد برد
فحش بی بی، قرقر بابا، و دشنام ننه
دخترت دارد یل و چادر نماز و قندره
خانمت پوشید پاچین و شلیته و نیمتنه
ملکیت پوتین شد و پا تابه ات شلوار گشت
فقر و ذلت شد بدل بر احتشام و هیمنه
رو بجلگه دلگشا کن لعب سور و قنطرک
میگو و مهیاده خور با کالجوش و اشکنه
عارت اندر رگ نه، روی تخته افتد این جسد
ننگت اندر تن نه، زیر گل بماند این تنه
تو قبایت اطلس و بابات مانده بی کفن
تو بهشتت مسکن و مامات مرد از مسکنه
رو شب آدینه صد من ترب خالص خیر کن
بر سر صندوقه آن مؤمن و آن مؤمنه
شعر من زهر است و باشد در مزاجت سودمند
سودمند آری بود مرکوفت را داراشکنه
تا ز قول پارسایان در کلام پارسی
شوی خواهر یزنه باشد خواهر زن خوازنه
لعنت حق بر تو بادا جاودان چندانکه هست
کرسی حق راسعه عرش الهی را زنه
زهرت اندر آب جاری آبت اندر دیدگان
نی بناخن باد و اندر پلک چشمت ناخنه
تن بدارالخزیت اندر روح در دارالبوار
سر بدارالدوله و پیکر بدارالسلطنه
این قصیدت را بدان بحر روی گفتم که گفت
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ظلم و بیدادگری میرزا صدرای نجدالسلطنه در خراسان است. شاعر به وضعیت اسفبار مردم به ویژه در برابر حملات خارجی و ظلم داخلی اشاره میکند. او به تصویری از گرگهای گرسنه و بیدادگرانی مانند نجدالسلطنه میپردازد که در پی مال و ثروت مردم هستند. در عین حال، شاعر از وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز صحبت میکند و تغییرات منفی را در زندگی مردم مورد انتقاد قرار میدهد. در نهایت، او دعا میکند که این ظلم و بیداد گری به نحو بهتری پایان یابد و به برقراری عدالت و آرامش دعوت میکند. شعر به شدت انتقادی و اجتماعی است و خواستههای مردم را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: در خراسان، شخصی به نام میرزا صدرای نجدالسلطنه به ناحق بر علیه دیگران عمل کرده است، همانطور که در میان گلهای از گرگهای گرسنه بیرحمی و بیعدالتی دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر خراسان جان خود را از چنگ روسها و انگلیسیها رهانیده، اما از ظلم و ستم نجدالسطنه نجات نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: در چهار جهت، با شتاب و بدون تردید، به سرعت یک کاروان را به تنهایی به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: در دفتری از نجد، زرگری مشغول کار است و در جنگل، شهریار طالش حضور دارد، در حالی که کردی به نام خزل در گردنه دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر رستم قهرمان نیز با زره و لباس کامل به میدان بیاید، باز هم در برابر او مثل یک مرد عادی و بدون هیچ پوششی خواهد بود.
هوش مصنوعی: او به سرعت و شتاب به مهمانی میرود، همانطور که سیل از کوهها سرازیر میشود و مهمان هم مانند بادی که از روزنهای عبور میکند، به آرامی و بیخبر از صحنه دور میشود.
هوش مصنوعی: شخصی مانند او نه قشقایی میتواند دزدی کند و نه شهسونی، و نه مانند سنجابها میتواند چیزی را به سرقت ببرد و نه مانند زنگنه.
هوش مصنوعی: قلم او مانند تیر است و تند و نافذ مینویسد، همانطور که اشتیاق در مجمعها و جمعهای زیبا به اوج میرسد، مانند شمشیری که در دستان سیف الدوله در دل شور و شوق است.
هوش مصنوعی: حرص و ولع او به سرعت ظاهر میشود، همانطور که برق از باران میدرخشد. تشنگی به داشتن و رسیدن به چیزها در وجودش تلاش میکند، مانند شعلهای که از آتش زنه بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بیش از آنچه که لازم است، رسوم و عادات را به ارث میبریم و به دلیل افزایش هزینهها و مالیاتها، سال آینده با مشکلات بیشتری مواجه خواهیم شد.
هوش مصنوعی: در روستاها، از کنگر، ریواس و قارچ میطلبند، اما در نقاط شهری بیتوجه به این مواد، از یوشن و درمنه مالیات میگیرند.
هوش مصنوعی: وقتی که بلوچ به سمت دشت و کوهستان میآید و از گرما به اینجا میآید، حال و هوای او به گونهای است که میچسبد و به دل مینشیند، مانند طبیعتی که به دل مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر مگس در دوغ بیفتد، تمام روغن آن را برای درست کردن غذای خود با فشار میکشد.
هوش مصنوعی: ای کاش این گرگ قبل از اینکه به گوسفندها آسیب بزند، خودش طعمه شیرهای نر میشد و در دشت ارژنه از بین میرفت.
هوش مصنوعی: انسانی که به خودش میبالد و از دیگران حسادت میکند، نمیتواند غیر از خودش را ببیند. او حتی برای دیدن خود نیز به شکلی از خودخواهی و خساست دچار است و فقط در آینه میتواند تصویری از خود را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: عجب است که این پهلوان زیر یک نگار، در حالی که به زمین افتاده، دیگر از جا بلند نمیشود، هرچند که گرزهای سنگینی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در روز و شب، انسان در حال خوابآلودگی ناشی از شراب و مواد مخدر است، اما زمانی که دزدی میکند، چشمانش از خواب و بیخیالی رها و آرام است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است کسی احمق و گیج باشد و حرفها را درست نفهمد، اما میتواند چهار جمله مشابه را از زبانها به یاد آورد.
هوش مصنوعی: از فرانسه کمکم را با واژههای عربی بگیر و از انگلیسی برایم مفهومی بیاور و به زبان ترکی صحبت کن.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستی مسیر خود را پیدا کنی و در زندگیات گم نباشی، چون به دور از من، حتی خودت را هم فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: زمانه زن را از یاد تو برد و این حرفها و دشنامهای بیفایده مربوط به اوست.
هوش مصنوعی: دخترت لباس محلی و چادر نماز به تن کرده و همسرت هم دامن و تونیک و دامن کوتاه بر تن دارد.
هوش مصنوعی: ملکیت پوتین به نوبه خود باعث شد که زندگی در فقر و ذلت بدل به چهرهای از احتشام و grandeur شود. در این روند، پاها به شلوار تبدیل شدند. به عبارتی، تغییر قدرت و سلطه موجب ایجاد وضعیتی متفاوت و پیچیده در جامعه شده است.
هوش مصنوعی: به دشت سرسبز و زیبایی برو و باطل را کنار بگذار. در آنجا با شادی و لذت به می و نوشیدنی و خوردن غذاهای خوشمزه بپرداز.
هوش مصنوعی: این شعری به بیان این مفهوم میپردازد که بدن انسان، بر اثر ننگهایی که ممکن است به آن بچسبد، در واقع بیارزش است و همچنان که جسد در زیر خاک میماند، عیبها و ننگهای ما نیز در نهایت، در وجود ما باقی میمانند. به نوعی تأکید دارد بر این که این ننگها در درون ما جاری نیستند بلکه به ظاهر و جسم ما تعلق دارند.
هوش مصنوعی: تو لباس فاخر به تن داری و پدرت در حالتی بیکفنی قرار دارد. بهشت تو جایگاه طبیعیات است، اما مادرت در غم و اندوه زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در شب جمعه، صد من تربت خالص را بر روی صندوق آن مؤمن و مؤمنه قرار بده.
هوش مصنوعی: شعر من مانند زهر است، اما برای تو میتواند مفید و سودمند باشد. بله، این شعر میتواند به تو کمک کند و زهر را برای تو به دارویی تبدیل کند که مفید است.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی مانند یک شخصیت اندیشمند و با فضیلت صحبت کنی، باید به طور مناسب و با احترام به دیگران صحبت کنی. در اینجا به دو نوع خواهر اشاره شده که هر کدام در موقعیت خاص خود معنای خاصی دارند.
هوش مصنوعی: به تو لعنت باد از سوی حق، تا ابد و همیشه، به اندازهای که کرسی حق، که بر فراز عرش الهی است، با عظمت و شکوه است.
هوش مصنوعی: گل تو در آب روان است و دو چشمت مانند آب در دل من جاری شده است. به خاطر نسیمی، بر روی پلک چشمانت، گلی حس میشود که در آن خواب است.
هوش مصنوعی: در این شعر به توصیف مکانها و ویژگیهایی پرداخته میشود که به نوعی نمادین و دارای معانی عمیق هستند. در اینجا، وجود و روح در جایی است که زندگی و رنج در آن همگان را دربر گرفتهاند و همچنین به مقامات و جایگاههایی اشاره میشود که در آن قدرت و سلطنت وجود دارد. به طور کلی میتوان گفت که عواطف و وضعیت انسانها در میان این مکانها و شرایط متنوع به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: در این شعر به شاعر گفته شده که به سبک و شیوهای خاص از شعر گفتن ادامه دهد و آن را بهروز کند، با اشاره به نام بهمن و اهمیت تجدید نظر و نوآوری در آثارش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه
همین شعر » بیت ۳۳
این قصیدت را بدان بحر روی گفتم که گفت
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه
اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود
فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه
بر سرانگشت معشوقان نگر سبزی حنا
[...]
ای خداوندی که گردون با همه فرمان دهی
میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنه
پاسبان بام قدرت آسمان دیده ور
مفرد درگاه جاهت آفتاب یک تنه
می درآری از کمال عاطفت دستی بسر
[...]
ای لبت بر خون مردم تشنه چشمت گُرسَنه
آن به بیداری بریزد خون و آن اندر سنه
جوشن ترکان غازی آهنین شد تا کمر
بر تو عنبر شد زره از فرق سر تا پاشنه
مردم دیده غلط پنداشت خطی بر رخت
[...]
شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاعالسلطنه
کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه
خیز ای آیینهرخ می آر با صد طنطنه
کاینک از آب آورد دی چون سکندر آینه
ساغری خور زآب رز بیهوده در قاقم مخز
کز خزافزونست رز را طمطراق و طنطنه
روزن دل سازسد از شیشه آب رزان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.