عیب را کی به پناه هنرم جا باشد
درد میخانه من بر سر مینا باشد
چون کشی خنجر کین بخت نگین می خواهم
که ز زخم تو نشان بر همه اعضا باشد
کرده ام شرط که پا را نکشم جانب شهر
سرم آنروز که در دامن صحرا باشد
از همان بزم که جز من دگری راه نداشت
بایدم رفت که بهر دگران جا باشد
اغنیا بهره ز اندوخته خود نبرند
که همین خشک لبی قسمت دریا باشد
همچو رگ در قدم راهروان سبز شود
خار سیراب گر از آبله پا باشد
ما که باشیم که کس جانب ما را گیرد
اینقدر بس که شکست از طرف ما باشد
ز آتش داغ گر افروخته دستم چه عجب
که کلیمم من و اینم ید بیضا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی درد و رنج در زندگی و هنر میپردازد. شاعر به دنبال دلیل و جایی برای آرامش و پناه از دردهایش است. او میگوید وقتی که عشق و غمش به او زخم میزند، نشانههای آن در سراسر وجودش باقی میماند. شاعر، در عین حال، از نخواستن رفتن به شهر و باقی ماندن در دامن صحرا صحبت میکند؛ جایی که احساس میکند تنهاست و کسی به فکرش نیست. همچنین به تبعیض اجتماعی و نابرابری در بهرهمندی از ثروت اشاره میکند. در پایان، شاعر به قدرت و معجزه اشاره میکند و به این باور میرسد که حتی در سختترین شرایط هم میتواند به خود قوت ببخشد.
هوش مصنوعی: عیب هنرمند را نمیتوان پنهان کرد، زیرا درد و رنجی که او از آن رنج میبرد، در عین زیبایی و ظرافتی که در کارش دارد، نمایان است.
هوش مصنوعی: زمانی که خنجر انتقام را به کار میبردی، آرزو دارم که آن زخم نشانی بر تمام بدنم بگذارد.
هوش مصنوعی: توافق کردهام که به سمت شهر نروم، زمانی که دلتنگی و زیباییهای طبیعت در دامن صحرا وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: از همان مهمانی که هیچ کس جز من در آن راهی نداشت، باید بروم چون باید برای دیگران جایی باشد.
هوش مصنوعی: ثروتمندان از ذخیرههای خود بهرهای نخواهند برد، زیرا همین مقدار اندک و خشک نیز میتواند به اندازه دریا ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: اگر در راه رفتن، پای انسان درگیر مشکلات و سختیها باشد، مثل این است که خارها نیز در کنار او سرسبز و شاداب میشوند. این به نوعی بیانگر این است که مواجهه با رنج و دشواریها میتواند به رشد و بالندگی منجر شود.
هوش مصنوعی: ما کی هستیم که کسی به ما توجه کند؟ فقط همین کافیست که شکست و ناکامی از طرف ما باشد.
هوش مصنوعی: اگر دستانم از آتش و گرما بسوزد، شگفتی ندارد که من خود کلیم هستم و اینجا معجزهای مانند ید بیضا وجود داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
[...]
همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد
دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا
چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد
تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش
[...]
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر
[...]
تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟
دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟
مدد جان و دل از عز تعالا باشد
آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید
[...]
هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد
پای او را همه بر دیده من جا باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.