تمام کاهش تن جمله آفت جان است
مگوی عشق که این آتش و نیستان است
به راه عشق که پایی نمیرسد به زمین
غمی که هست ز محرومی مغیلان است
بکن لباس تعلق که خار وادی قرب
گرفته دامن دیوانهای که عریان است
ز سود راه فنا قطره میشود دریا
حباب دشمن سر بهر جمع سامان است
رواج شور جنون کو که بینمک شد شهر
در این دو روز که دیوانه در بیابان است
ز انقلاب زمان در پناه جهل گریز
که آنچه مانده به یک حال عیش نادان است
فروغ عارضت از حلقههای زلف سیاه
چو روشنایی ایمان به کافرستان است
به ترک سر نتوانم ز سرنوشت برید
وگرنه چون قلم از سر گذشتن آسان است
ملایمت کن اگر طاقت جدل تنگ است
کلیم چربی کاغذ علاج باران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به موضوعاتی چون عشق، جنون، و دوری از دنیای مادی میپردازد. شاعر از عواطف و تجربیات خود در زمینه عشق و آتش آن میگوید و چالشهای ناشی از جدایی و محرومیت را توصیف میکند. او به زوال و فنا اشاره میکند و بر این باور است که عشق واقعی فراتر از دنیای مادی است. در نهایت، شاعر به نقش تقدیر و سرنوشت در زندگی اشاره میکند و تأکید دارد که برخی مسائل را نمیتوان تغییر داد، اما میتوان به آرامش و سازگاری رسید.
هوش مصنوعی: تمامی کاستیهای وجود انسان، همه ناشی از درد و رنج زندگی است. عشق را به زبان نیاورید، زیرا این احساس همانند آتش، وجود انسان را میسوزاند و در عین حال همانند نی، نغمهای در دل دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، پای کسی به زمین نمیرسد و اندوهی که وجود دارد ناشی از محرومیتها و کمبودهاست.
هوش مصنوعی: پوشش وابستگی را کنار بگذار، زیرا احساسات و مشکلات دنیا دامن کسی را که بیپرده و بینقص است، آزار میدهد.
هوش مصنوعی: از فوائد زندگی، چیزی مانند قطرهای در دریای بزرگ به نظر میرسد، که به زودی به پایان میرسد. دشمنان، برای برهم زدن نظم و ترتیب، در حال برنامهریزی و جمعآوری نیرو هستند.
هوش مصنوعی: نمیدانم شور و هیجان کجا رفته که در این دو روز، شهر به حال خود نیست و دیوانهای در بیابان پرسه میزند.
هوش مصنوعی: از تغییرات و تحولات زمان دوری کن و در جهل و نادانی زندگی نکن، زیرا آنچه که باقیمانده، تنها حالتی از خوشی برای نادانان است.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات همچون نور ایمان است که بر دل کافر میتابد، همانند روشنی که از موی سیاه تو ساطع میشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم سرنوشت را تغییر دهم، اما اگر میتوانستم، راحتتر از گذشتن از کاغذ میبود.
هوش مصنوعی: اگر طاقت بحث و جدل را نداری، با ملایمت و آرامش برخورد کن؛ زیرا برخی مشکلات مانند نشت آب بر روی کاغذ، با چارهای ساده قابل حل هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.