گنجور

 
کلیم

تمام کاهش تن جمله آفت جان است

مگوی عشق که این آتش و نیستان است

به راه عشق که پایی نمی‌رسد به زمین

غمی که هست ز محرومی مغیلان است

بکن لباس تعلق که خار وادی قرب

گرفته دامن دیوانه‌ای که عریان است

ز سود راه فنا قطره می‌شود دریا

حباب دشمن سر بهر جمع سامان است

رواج شور جنون کو که بی‌نمک شد شهر

در این دو روز که دیوانه در بیابان است

ز انقلاب زمان در پناه جهل گریز

که آنچه مانده به یک حال عیش نادان است

فروغ عارضت از حلقه‌های زلف سیاه

چو روشنایی ایمان به کافرستان است

به ترک سر نتوانم ز سرنوشت برید

وگرنه چون قلم از سر گذشتن آسان است

ملایمت کن اگر طاقت جدل تنگ است

کلیم چربی کاغذ علاج باران است

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
امیر معزی

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

قوامی رازی

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

خاقانی

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

همام تبریزی

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه