ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون
همان بود که بتی آری از حرم بیرون
ز جسم خاکی من خون دل تراوش کرد
بلی سفال دهد تا پر است نم بیرون
به کار خود چو نپرداختی دمی ظالم
عبث قدم زدی از عالم عدم بیرون
به سرنوشت، رضا ده! که کی بدل گردد
هر آنچه روز نخست آمد از قلم بیرون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که میآید از حرم بیرون
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.