دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
پیچید هوای کف خاکی به سری چند
هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است
غربال کنی بحر که یابی گهری چند
بیرنج تک و دو نتوان آبله بستن
سر چیست به غیر ازگره دردسری چند
محملکش این قافله نیرنگ حواس است
در خانه روانیم بهم همسفری چند
از عالم تحقیق مگویید و مپرسید
تنک است ره خانه ز بیرون دری چند
صورتگر آیینهٔ نازند درین بزم
چون دستهٔ نرگس به چمن بیبصری چند
با لعل تو کس زهره ی یاقوت ندارد
بگذار همان سنگ تراشد جگری چند
تنها دل آزردهٔ ما شکوهنوا نیست
هربیضهکه بشکست برون ریخت پری چند
در وادی ناکامی ما آبلهپایان
هرنقش قدم ساخته با چشم تری چند
کو گوش که کس بر سخنم فهم گمارد
مغرور نواسنجی خویشندکری چند
خواب عدمم تلخ شد از فکر قیامت
فریاد ز فریاد خروس سحری چند
از صومعه بازآکه ز عمامه و دستار
سرمیکشد آنجا الم پشت خری چند
با خلق خطاب تو ز تحقیق نشاید
ای بیخرد افسانهٔ خود با دگری چند
بپدل تهگردون به غبار تک و پو رفت
چون دانه به غربال، سر دربهدری چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نقاط ضعفی که انسانها در زندگی دارند و چالشهای بسیاری که آنها را احاطه کرده است، میپردازد. او به بیخبری و تلاش بیفایده انسانها اشاره میکند و از تفرقه و دشواریهای زندگی سخن میگوید. در عین حال، به ناامیدیها و ناکامیها نیز اشاره دارد، که نشاندهنده عدم درک و فهم واقعی از زندگی است. شاعر به انتقاد از کسانی میپردازد که تنها به ظواهر و نمایشی از حقیقت بسنده میکنند و عمق مشکلات را نمیبینند. مضمون شعر در نهایت بر بیاستفاده بودن تلاشهای سطحی و اهمیت درک عمیقتری از زندگی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: دنیا و تلاش برای خواستههای زودگذر، انسان را از واقعیتها دور کرده و او را به پیگیرى امور سطحى و مادی مشغول نموده است. این وضع به گونهای است که شخصی در حال بیخبری، به دنبال چیزهایی جزئی و کمارزش میگردد.
هوش مصنوعی: در زمانهای که عوامل و مشکلات زیادی وجود دارد و هر چیزی به جدایی و تفرقه دامن میزند، اگر در بین این شرایط سخت تلاش کنی و به عمق مسائل بپردازی، ممکن است چیزهای قیمتی و با ارزشی را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: بدون زحمت و سختی، نمیتوان به موفقیت و دستاوردی رسید. زندگی پر از مشکلات و چالشهاست که باید با آنها مواجه شد.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به یک سفر یا قافله دارد که در آن، کسانی با نیرنگ و فریب مشغولند. به نظر میرسد که در این مسیر، ما همچنان در حرکت هستیم و با وجود اینکه هر یک از ما ممکن است بخشی از یک گروه باشیم، اما ارتباط واقعی و همسفری عمیق وجود ندارد. در واقع، در این قافله، بازی با حواس و نیرنگها حاکم است و ما در این فضای فریبآور به همسفری با برخی دیگر مشغولیم.
هوش مصنوعی: از دنیای حقیقت سخن نرانید و سوال نکنید، چرا که راه به خانه تنگ است و از بیرون درهای زیادی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این مجلس، سازندهٔ صورت و زیبایی مانند دستهای از نرگس در باغ است که به خاطر نداشتن بینایی، نمیتواند زیبایی خود را ببیند.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و ارزش بالای لبهای تو، هیچکس به اندازهی تو جذاب و دلربا نیست. بگذار همان سنگی که از آن جواهرات میسازند، چندین بار دل را عذاب دهد.
هوش مصنوعی: دل ما تنها دل رنجیدهای نیست که از شکایتی بنالد، بلکه هر کسی که دردی دارد و از یاد آن پریشان است، میتواند در بیرون از خود، نشانههای آن درد را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در دنیای ناامیدی ما، افرادی که به نوعی نقص دارند، با اشکهای خود تصاویری از تلاشهایشان را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: هیچکس به سخنان من توجه نمیکند، زیرا همه به دلایل خودشان مغرور و غرق در خود هستند.
هوش مصنوعی: خوابم با فکر قیامت تلخ و ناخوشایند شده است و صدای فریاد خروس سحر به من یادآوری میکند که زمان بیداری فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: از مکانی دور و غریب که همه چیز به ظاهر مقدس به نظر میرسد، آمدهام که به حقیقتی تلخ اشاره کنم: گروهی که در پس زرق و برق ظاهری، به قلب اساسی زندگی توجه ندارند و در دام جهل و ظاهرگرایی افتادهاند.
هوش مصنوعی: با مردم دربارهی حقیقت تو نمیتوان صحبت کرد. ای نادان، داستان خود را با دیگران نقل نکن.
هوش مصنوعی: در دل آسمان غبار پراکندهای وجود دارد که همچون دانهای در غربال در حال تکان خوردن و جستجوست. به همین دلیل، انسان در پی یافتن راهی برای رهایی از سردرگمی و بیسر و سامانی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بیخبر از گریهٔ خونینجگری چند
باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند
سوز دل عشاق چه دانند که چونست
بگریخته از داغِ بلا بیجگری چند
چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش
[...]
تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند
گویند ازو بهر فریبم خبری چند
هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر
کیفیت نظّاره صاحبنظری چند
یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم
[...]
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
[...]
یک بار نکردیم در آن دل اثری چند
شرمندة آزردن آه سحری چند
گر دامن پاکت نبود روز قیامت
چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!
اسباب جهانگیری عشق است مهیّا
[...]
کردی چو کباب ستم عشوه گری چند
یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند
در راه تمنای تو بی پا و سری چند
از دیده برون ریخته لخت جگری چند
بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.