گنجور

 
بیدل دهلوی

دنیا وتلاش هوس بی‌خبری چند

پیچید هوای کف خاکی به سری چند

هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقه‌ساز است

غربال کنی بحر که یابی گهری چند

بی‌رنج تک و دو نتوان آبله بستن

سر چیست به غیر ازگره دردسری چند

محمل‌کش این قافله نیرنگ حواس است

در خانه روانیم بهم همسفری چند

از عالم تحقیق مگویید و مپرسید

تنک است ره خانه ز بیرون دری چند

صورتگر آیینهٔ نازند درین بزم

چون دستهٔ نرگس به چمن بی‌بصری چند

با لعل تو کس زهره ی یاقوت ندارد

بگذار همان سنگ تراشد جگری چند

تنها دل آزردهٔ ما شکوه‌نوا نیست

هربیضه‌که بشکست برون ریخت پری چند

در وادی ناکامی ما آبله‌پایان

هرنقش قدم ساخته با چشم تری چند

کو گوش که کس بر سخنم فهم گمارد

مغرور نواسنجی خویشندکری چند

خواب عدمم تلخ شد از فکر قیامت

فریاد ز فریاد خروس سحری چند

از صومعه بازآکه ز عمامه و دستار

سرمی‌کشد آنجا الم پشت خری چند

با خلق خطاب تو ز تحقیق نشاید

ای بی‌خرد افسانهٔ خود با دگری چند

بپدل ته‌گردون به غبار تک و پو رفت

چون دانه به غربال‌، سر دربه‌دری چند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر شاهی

ای بی‌خبر از گریهٔ خونین‌جگری چند

باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند

سوز دل عشاق چه دانند که چونست

بگریخته از داغِ بلا بی‌جگری چند

چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش

[...]

میلی

تا فاش شود راز دلم، بی‌خبری چند

گویند ازو بهر فریبم خبری چند

هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر

کیفیت نظّاره صاحب‌نظری چند

یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم

[...]

صائب تبریزی

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند

از ثابت وسیارنیابی نظری چند

از خانه زنبور حوادث نخوری شهد

تا در رگ جانت ندود نیشتری چند

شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است

[...]

فیاض لاهیجی

یک بار نکردیم در آن دل اثری چند

شرمندة آزردن آه سحری چند

گر دامن پاکت نبود روز قیامت

چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!

اسباب جهانگیری عشق است مهیّا

[...]

جویای تبریزی

کردی چو کباب ستم عشوه گری چند

یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند

در راه تمنای تو بی پا و سری چند

از دیده برون ریخته لخت جگری چند

بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه