تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
طفل اشکی همکه میدیدم به دامن سنگ داشت
عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم
نغمهٔ عیش ابد این ساز بیآهنگ داشت
با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس
اشک در عرضروانی نیز عذر لنگ داشت
ازگهر تهمتکش افسردن است اجزای بحر
هرکه اینجا فال راحت زد مرا دلتنگ داشت
پای در دامن شکستم شد ره و منزل یکی
جرأت رفتار در هرگام صد فرسنگ داشت
موج لطف از جوهر تیغ عتابش چیدهایم
غنچهٔ چین جبینش ازتبسمرنگداشت
سعی هستی هیچ ما را برنیاورد از عدم
آتش ما هرکجا زد شعله جا در سنگ داشت
کاش هجران داد من میداد اگر وصلی نبود
شمعتصویرمکه از من سوختن هم ننگداشت
نیست جوش لاله وگل غیر افسون بهار
هرقدر ما رنگ گرداندیم اونیرنگداشت
شمع را افروختن در داغ دل خواباند و رفت
منت صیقل چه مقدار انفعال زنگ داشت
نقش پرتو برنمیدارد جبین آفتاب
غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تنگناها و مشکلات زندگی و احساساتش میپردازد. او از جنون و غمهایش سخن میگوید و توضیح میدهد که چگونه عمرش را در سکوت و بیتحرکی گذشته است. در عین حال، به عشق و هجران نیز اشاره میکند و میگوید که فقدان محبوبش او را پریشان کرده است. شاعر به زیباییهای ناپایدار و غنای زندگی اشاره دارد و درمییابد که هیچ چیز در این دنیا دائمی و خالص نیست. او همچنین به تلاش برای رهایی از درد و رنج اشاره میکند و حسرت گذشته را به همراه دارد. در نهایت، شاعر میفهمد که تلاشهایش برای فرار از ناامیدیها، تنها به حسرت و ننگ منتهی میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که جنون و شوق بهار جوانیام در دستم بود، میدیدم که آن کودک، اشکی در چنگ دارد و دامن سنگی را به همراه خود میکشید.
هوش مصنوعی: سالها بدون بهرهمندی از لذتی که از لبهای خاموش دریافت میشود، زندگی کردم. سرود لذت ابدی، در اینجا نوا و آهنگی ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که با وجود تمام ترس و ناامنیهایی که داریم، تنها چیزی که از دنیای مادی داریم خاک و غبار آن است. همچنین، گریه و اشک ما نیز در مسیر زندگی نمیتواند بهانهای برای توجیه سختیها باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به دشواریها و مشکلاتی دارد که انسان در زندگی با آن مواجه میشود. به نظر میرسد که شخصی در حال بررسی و تحلیل مسائلی است که او را دچار ناراحتی و دلتنگی کردهاند، و از مخاطب یا محیط اطرافش میخواهد زوایای مختلف این مشکلات را درک کند. در کل، حس ناامیدی و بار سنگین احساسات در این کلام مشهود است.
هوش مصنوعی: من با شکست پایم در دامان خود، سرنوشت و مسیرم یکی شد. در هر گام، شهامت و شجاعت به اندازه صد فرسنگ داشتم.
هوش مصنوعی: ما از محبت و رحمت او، زیبایی و خوشی را به دست آوردهایم و گلهای چین و چروک پیشانیاش، به خاطر لبخندش، رنگین و پر از زندگی شدهاند.
هوش مصنوعی: تلاش ما برای وجود داشتن، ما را از نیستی بیرون نمیآورد. هر جا که آتش ما شعلهور میشود، سنگ هم میتواند آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: ای کاش جداییام به من شراب میداد، چون اگر وصالی وجود نداشت، تصویر شمعی که از من سوختن را هم ننگین نمیدانست.
هوش مصنوعی: در بهار، زیبایی و طراوت گل و لاله به خاطر جادو و سحر آن فصل است، اما هر چقدر هم که ما تلاش کنیم تا رنگ و لعابی به آن بدهیم، همچنان همان زیبایی و جذابیت طبیعی را ندارد.
هوش مصنوعی: شمع را روشن کردن، دل را در داغ و نازکطبعی خاموش کرد و در رفتن رفت. چه مقدار نیازی به صیقل (تلطیف) وجود داشت که به انفعال زنگینی دچار شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فقط آفتاب است که میتواند برچسبی بر چهره بیندازد و دیگر هیچ چیز نمیتواند تأثیرگذار باشد. اما با این حال، بیدل از حیث نام و مقام خود خجالت میکشد و نمیخواهد نامش زیر سؤال برود. در واقع، او به خاطر اعتبارش نمیخواهد به هیچ شکلی مایه ننگ یا عیب و نقص فرض شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
[...]
تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت
حیرت از آیینهام دستی به زیر سنگ داشت
یاد آن عیشیکه از نیرنگ جولانکسی
گرد من در پرده چون صبح بهارانرنگ داشت
تا نفس بال فغان زد رنگ صحرا ریخت دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.