به چشم اهل دل آن اشک اعتبار نداشت
که لخت لخت جگر را به روی کار نداشت
کدام شمع در این تیره خاکدان افروخت
که تا سحر به رهش چشم انتظار نداشت
مپرس حاد دل تیره ام که از دم صبح
کدام روز که این آینه غبار نداشت
ز سرو و سوسن و گل داد خودنمایی داد
خوش آب و رنگ تری از تو نوبهار نداشت
به کوه و دشت و چمن طرح سیر افکندم
گلی به رنگ تو امروز روزگار نداشت
نهال آنکه بشد از گداز تن سیراب
چو نخل شمع بجز شعله برگ و بار نداشت
جمیله بود عروس جهان ولی جویا
به چشم اهل نظر رنگ اعتبار نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فلک ز کام من سفله کیش عار نداشت
دلم دماغ سرانجام اعتبار نداشت
به کوه و دشت جنون سوده گشت پای طلب
به بیزبانی من عشق خاکسار نداشت
بهار عنبر خاکستر شهید وفا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.