ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای
کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک
داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
هستند در زمان تو خوبان گلعذار
لیکن از این میانه تو زیبا فتادهای
چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو
از حسن و لطف از مه تابان زیادهای
از خط تو ز غالیه هر نقطهای که هست
داغیست آنکه بر دل عنبر نهادهای
با آنکه ریخت غمزهٔ شوخ تو خون ما
با عاشقان هنوز به جنگ ایستادهای
گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد
عشقت بگفت رو که در این ره پیادهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و محبوبیت فردی خاص است که شاعر به او عشق میورزد. شاعر با اشاره به ویژگیهای زیبایی او، میگوید که او از دیگران در زیبایی و طراوت برجستهتر است. همچنین، شاعر از دلتنگی و درد عشق خود گفتگو میکند و بیان میکند که گرچه معشوق باعث رنجش و غم او شده، اما او هنوز در پی عشق و زیبایی اوست. با این حال، شاعر به محدودیتها و مشکلات عشق اشاره میکند و میگوید که عشقش او را به مسیر سختی کشانده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب عزیزم، آیا تو از دل مشکلات و فتنهها آمدی؟ امروز چشمان تو که همیشه مملو از درد و غم بودند، باز شده و نگاهی دیگر به دنیا دارند؟
هوش مصنوعی: در سرزمین زیبایی، تو بهترین هستی، اما هنوز از لب شیرینت چیزی به من ندادهای.
هوش مصنوعی: در زمان تو افرادی خوشظاهر و زیبایی وجود دارند، اما از میان همه آنها، تو بهترین و زیباترین هستی.
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب بر همه جا روشن میشود، تو که از زیبایی و محبت مانند ماه درخشانتر هستی.
هوش مصنوعی: از نوشتار تو، هر جا که نشانی وجود دارد، نشانهای از عشق و محبت است، همانطور که بر دل عنبر، عطر و بوی خوش مینشیند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زیبایی و چشمان فریبندهات ما را مجروح کرده، اما هنوز عشق ورزی ما همچنان با تو در حال جدال است.
هوش مصنوعی: گفتم زیبایی و کمال از قد و قامت تو ناشی میشود، عشق تو پاسخ داد که در این مسیر باید با پای خود قدم برداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای
بر جان من ز طره کمینها گشادهای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
[...]
ای شمع به نشین که بپای ایستاده ای
باما نه در موافقت جام باده ای
تا تو نشسته بودی مجلس نداشت نور
ما چشم روشنیم که تو ایستاده ای
رازی که بر صحیفه دل می نگاشتی
[...]
ای صبرم از فراق تو بر باد دادهای
دل در بلای عشق تو گردن نهادهای
در شاهراه عشق تو دل بسته دیدهای
در بارگاه حسن تو جان هوش دادهای
در جنب نور روی تو خورشید ذرهای
[...]
تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
تا چند جان به زلف دلاویز بستهای
تا سیل خون ز دیده روانم گشادهای
ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن
[...]
ای سرو راستین که کُلَهْ کج نهادهای
دی تازه گل که پرده ز عارض گشادهای
از جنس آب و خاک نیی از چه گوهری
وز نوع جن و انس نیی وز که زادهای
نازکتری ز برگ سمن ورنه گفتمی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.