گنجور

 
جیحون یزدی

ساخته کاخی سپهسالار بهر جشن شاه

پایه اش بر پشت ماهی سایه اش بر روی ماه

هر رواقش را هزاران نه رواق اندرکنف

هر ستونش را هزاران بیستون اندر پناه

چشم بیضا را ز روی اتصال او سپید

روی کیوان زانفعال ارتفاع او سیاه

در متانت هست هرکاهی زدیوارش چو کوه

وز رزانت هست هر کوهی بنزدش همچوکاه

سقف او چرخیست کز رخشان قنادیلش نجوم

صحن او خلدیست کز فرخنده دیباجش گیاه

هم بآذر از تصاویرش شکوه نوبهار

هم بدیجور از قواریرش فروغ صبحگاه

کاشمر هر محفلش از لعبتانی عیش بخش

کاشغر هر مجلسش از شاهدانی طیش کاه

برده سنگ درگهش را خاره دل گردان سجود

سوده شیر پرده اش را پیلتن نیوان جباه

بارگاهش پر ز برجیس از وزیران دول

آستانش پر زمریخ از دلیران سپاه

هان شده از شخص اول عالمی ثالث پدید

تا دو عالم را تو خود چندان ندانی قدر و جاه

آری آری عالمی ثالث بباید تا درآن

گنجد اول شخص ایران را فلک فرسایه گاه

الغرض چون رو باتمام آمد این بیت الشرف

جست جیحون سوی تاریخش بجد و جهد راه

ناگهان سر از فلک جبریل بیرون کرد و گفت

کعبه اسلام بادا این شرفزا دستگاه