رمضان آمد و آنگونه از او در حذریم
که اگر نیک به ما درنگری محتضریم
جنت نسیه فردا چه کرامت دارد
ما که امروز بنقد از رمضان در سقریم
کی بیابیم بعقبی شرف از بزم علی
ما که اکنون بجهان جمله بسان عمریم
نان به بازار بدین سان که دل از ما ببرد
بیم آنست کز او آب رخ خود ببریم
بوالبشر را به جنان خوشه گندم بفریفت
ما مگر خود نه ز اولاد همان بوالبشریم
روزه اینگونه که امسال بخود بسته وقار
حالها در شرف صحبت او مفتخریم
روز گوئی بود از طایفه روز شمار
که نیاید شب آنچیز که ساعت شمریم
روزی اینگونه که با عمر ابد زاده بهم
چون توان روزه بسر برد مگر ما خضریم
بتر از این همه زاندازه برون گرمی فصل
که از او با دهن خشک و به چشمان تریم
خوردن تشنگی و خوردن گرما ستم است
خوردن ار باید آن به که همان روزه خوریم
نی چسان روزه توان خورد که در عهد امیر
روزه خوردن نتوان گر همه اندر سفریم
بصر ما چو ز گرد ره او گشت بصیر
اختر آن را ز صفا مایه نور بصیریم
تا شد از حسن قضا خدمت او قسمت ما
حکمران بر فلک و باج ستان از قدریم
ما که از ماده شکالی برمیدیم مدام
در پناهش هله تیغ آخته بر شیر نریم
تا که خاک قدم وی شده تاج سرما
چرخ را تالی خورشید همه تاج سریم
داورا بنده و یک بیست تن از اهل سرای
پنجسالست کز اقبال تو با صد خطریم
ما که بودیم کمر بسته بخلق از پی سیم
هر یکی صاحب صد بنده زرین کمریم
لیک حالی رمضان سخت مطول آمد
سست کن بند سرکیسه که بس مختصریم
تا دمد ماه صیام افسر تو فرقدسای
کز تو خورشید صفت در عظمت مشتهریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازهتریم
بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم
چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم
[...]
پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم
عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک
بیغم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم
نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما
[...]
ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم
تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم
هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم
ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم
اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور
[...]
وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
[...]
سدّ اسلام شکسته شد و ما بیخبریم
رکن دین جای تهی کرده و ما می نگریم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.