گنجور

 
جامی

ماییم ز مشرب مغانه

در کوی مغان گرفته خانه

همواره می مغانه نوشیم

بر نغمه چنگ یا چغانه

عشق است ترانه گو درین بزم

غافل منشین ازین ترانه

زاهد که ز زهد خشک خواند

این تازه ترانه را فسانه

از سبحه مقید عدد ماند

کی راه برد به آن یگانه

جامی که ز دیدن حجب بود

در رفع حجاب جاودانه

چون دید که آن حجب جز او نیست

برخاست حجابش از میانه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

گویند که نیکبخت و بدبخت

هست از همه چیز در فسانه

یک جای دو خشت پخته بینی

پخته به تنور در میانه

این بر شرف مناره افتد

[...]

فلکی شروانی

بادا همه ساله ذخرة الدین

آسوده ز فتنه زمانه

شهزاده شیر دل فریدون

آن چون پدر از جهان یگانه

میری که ز قدر درگهش را

[...]

عطار

ای راه تو بحر بی کرانه

عشق تو ندیم جاودانه

از عشق تو صد هزار آتش

در سینه همی زند زبانه

گر بنماید زبانه‌ای روی

[...]

عراقی

آن بحر محیط بی‌کرانه

و آن نور بسیط جاودانه

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه