جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

ماییم ز مشرب مغانه

در کوی مغان گرفته خانه

همواره می مغانه نوشیم

بر نغمه چنگ یا چغانه

عشق است ترانه گو درین بزم

غافل منشین ازین ترانه

زاهد که ز زهد خشک خواند

این تازه ترانه را فسانه

از سبحه مقید عدد ماند

کی راه برد به آن یگانه

جامی که ز دیدن حجب بود

در رفع حجاب جاودانه

چون دید که آن حجب جز او نیست

برخاست حجابش از میانه