خوش آنکه بود ز تو خانه ام پریخانه
کجا شدی که شدم بی رخ تو دیوانه
ز آشنایی عشقت چه حاصل است مرا
جز آنکه گشته ام از صبر و هوش بیگانه
حدیث وصل تو هر شب ز هوش می بردم
به خواب می کشد آری سماع افسانه
به اوج کنگره وصل چون کند پرواز
چنین که شمع زد آتش به بال پروانه
خبر مپرس ز پیمان زهد رندی را
که داد دست ارادت به دست پیمانه
ز زلف دلکش تو گرچه ماند جامی دور
سری ز تیغ بلا شاخ شاخ چون شانه
روانه می کند از چشم درفشان هر دم
جواهر خدمات نیازمندانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی میپردازد. شاعر از دوری معشوق و دیوانگیاش سخن میگوید و میپرسد که آشنایی با عشق چه فایدهای برایش دارد، جز اینکه او را از صبر و عقل بینصیب کرده است. او همچنین به یاد وصال معشوق در خواب و لذت سماع اشاره میکند و به زیبایی پرواز پروانه در کنار شمع پرداخته است. شاعر از پیمان عشق و زهد و رندی هم سخن میگوید و به ظرافت و زیبایی معشوق اشاره میکند که حتی با فاصله نیز تاثیرش را بر او میگذارد. در کل، شعر بیانگر سوز و گداز عشق و زیباییهای آن است.
هوش مصنوعی: خوشحال و خوشبختم که در خانهام حضور تو را دارم، اما نمیدانم تو کجا رفتهای که بیوجود تو در این خانه دیوانه شدهام.
هوش مصنوعی: از آشنایی با عشق تو چه چیز نصیبم شده جز اینکه از صبر و عقل خود بیگانه و دور افتادهام.
هوش مصنوعی: هر شب داستان وصال تو چنان مرا مست میکند که به خواب میروم، حقیقتاً رقص و پایکوبی فقط یک افسانه است.
هوش مصنوعی: پرواز به اوج و اوجگیری، همچون پرندهای است که به بالای کنگرهها میرسد و تأثیرش شبیه به شعلهای است که شمع به بالهای پروانه میزند. این تصویر نشاندهنده زیبایی و شجاعت پرواز در مواجهه با خطر است.
هوش مصنوعی: بهتر است نیازی به سوال در مورد عهد و پیمان شخص زاهد و رند نباشد، چون او به ابراز ارادت خود به شراب و لذت زندگی پرداخته است.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی مجذوبکنندهات، در زندگی مانند جامی پر از درد و رنج هستم که از تیغ مصیبت آسیب دیدهام و حالا مانند شانهای با شاخ و برگ، درگیر بلاها شدهام.
هوش مصنوعی: هر لحظه، چشمان من مرواریدهای خدمات نیازمندان را به سوی خود میکشند و به جلو میرانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
[...]
چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
به من نگر تو بدان چشمهای مستانه
ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است
که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه
دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر
[...]
پدید نیست اسیران عشق را خانه
کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه
چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم
که خسته شد جگر آشنا و بیگانه
نخست گفتمت: ای دل، به دام آن سر زلف
[...]
پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد
ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه
چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من
اگر قبول کنی اینت پند فرزانه
تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست
[...]
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق میفرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.