قسم به نون و قلم یعنی آن قد و ابرو
که جز به قبله روی تو نیست ما را رو
تو خود بگوی ز روی تو روی چون تابیم
چنین که پرتو روی تو تافت از هر سو
نشان ز قرب تو داده ست عندلیب به باغ
وگر نه فاخته را چیست نعره کوکو
چرا دگر پس زانو نشینم از غم هجر
چنین که با تو شدم همنشین و همزانو
سوال کرد فضولی که چونی ای مجنون
ز یار خویش جدا گفت این سخن کم گو
مرا ز درد جدایی چه غم که با لیلی
چنان شدم که ندانم که این منم یا او
مدار امید شفا گفتی از لبم جامی
حبیبی انت طبیبی فکیف لا ارجو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نگاهی عاشقانه و دردناک به موضوع عشق و جدایی پرداخته است. او به زیبایی و نور چهره معشوق اشاره میکند و میگوید که برای او راهی جز انتظار و آروزی وصال نیست. شاعر از احساسات عمیق خود در غم جدایی و عشق بیپایان صحبت میکند و به نوعی میگوید که در کنارش بودن، او را دچار تغییر و تحول کرده است. در نهایت، او به تعبیر عشق پزشکی میپردازد و بیان میکند که اگر معشوق او طبیب است، چرا امید به شفا ندارد.
هوش مصنوعی: به نان و قلم قسم، یعنی به آن قد و ابرو، که جز به سمت تو، هیچکس دیگری برای ما قابل توجه نیست.
هوش مصنوعی: تو خود به من بگو که چرا چهرهات چنین درخشان است، که نور صورت تو از هر طرف میتابد.
هوش مصنوعی: عندلیب به زیبایی و عشق تو در باغ خبر میدهد و اگر چنین نبود، فاخته چرا باید صدای کوک سر دهد؟
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر غم جدایی از تو به زانو بنشینم، در حالی که من اکنون با تو همنشین و همزانو شدهام؟
هوش مصنوعی: فضولی از دیوانهای پرسید که حال تو چه طور است، ای مجنون، که از یارت دور افتادهای؟ او در پاسخ گفت: در مورد این موضوع زیاد صحبت نکن!
هوش مصنوعی: از درد جدایی چه ناراحت باشم، وقتی با لیلی اینگونه شدم که نمیدانم آیا این من هستم یا او.
هوش مصنوعی: امید به بهبودی را از لبانم شنیدید، ای عزیزم! تو پزشک من هستی، پس چگونه میتوانم ناامید باشم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو
که هست زیر لب لعل فام او لؤلو
غم فراق تو بندی نهاد بر پایم
که بر ندارم دست از دل و سر از زانو
ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد
[...]
به نسبت از تو پیمبر بنازد ای سید
که از بقا نسب ذات توست حاصل ازو
عزیز ز تو کس نیست بر پیمبر از آنک
سلالهٔ گل اوئی و لالهٔ گل او
هزار بار کشیدهست عشقِ کافرخو
شبم ز بام به حجره، ز حجره تا سر کو
شب آن چنان به گاه آمده که هی برخیز
گرفته گوش مرا سخت همچو گوش سبو
ز هرچه پُر کندم، من سبوی تسلیمم
[...]
خدایگانا در ملک شرع معجز تو
شکست بند طلسم زمانه جادو
زبیم پاس تو در مرغزار ملک جهان
که شیر محترز است از چراگه آهو
همای معدلتت سایه آنچنان افکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.