ساقیا خیز که چون داس زر آمد مه نو
عید ازان مزرع پرهیز و ورع کرد درو
روزه داران همه در آرزوی ماه نوند
ای خوش آن کس که به مهر کهن توست گرو
عمرها در پی وصل تو به سر پوییدیم
عمر بگذشت و به جایی نرسید این تک و دو
خاطر عاشق صادق ز غرضها پاک است
در حق او سخن اهل غرض را مشنو
آمدی بعد شبی کز پس سالی بروم
به خدا بر تو که دیر آمده ای زود مرو
پرتوی گر فتد از ماه رخت در شب تار
همه آفاق شود روشن ازان یک پرتو
مرد رسوا شود از عشق بتان می گویند
جامی و عشق بتان هرچه شود گو می شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و نورانیت ماه نو سخن میگوید و به شادی و امید عید اشاره میکند. او به آرزوی روزهداران برای دیدن ماه جدید پرداخته و تاکید دارد که عمر در پی وصال محبوب گذشته، اما به نتیجه نرسیده است. شاعر عشق صادق را خالص و دور از غرضها میداند و از معشوق میخواهد که هرچه زودتر نرود. در پایان، اشاره به این دارد که عشق و زیبایی میتوانند تاریکیها را روشن کنند و برای عاشق، عشق به معشوق باارزش است، حتی اگر چالشها و رسواییهایی را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیدار شو و نوشیدنی بیاور، زیرا ماه نو مانند داس طلایی آمده و زمان جشن و سرور فرامیرسد. از این زمین حذر کن و مراعات کن که وقت برداشت و زراعت است.
هوش مصنوعی: کسانی که روزه میگیرند همه در انتظار ماه رمضان هستند، اما خوش به حال آن کسی که محبت قدیمی تو را در دل دارد.
هوش مصنوعی: ما سالها در تلاش بودیم تا به وصال تو برسیم و عمرمان گذشت، اما به هدفی نرسیدیم.
هوش مصنوعی: دل عاشق واقعی از نیات و مقاصد ناپسند خالی است، بنابراین به سخنان افرادی که نیت بد دارند توجه نکن.
هوش مصنوعی: پس از یک شب طولانی که سالها منتظر بودم، تو آمدی. به خدا سوگند، حالا که دیر به دیدارم آمدهای، زود نرو.
هوش مصنوعی: اگر نوری از چهرهی تو در شب تاریک بتابد، همه جا درخشان و روشن خواهد شد به خاطر آن یک پرتو.
هوش مصنوعی: مردی که به عشق معشوقان گرفتار شده، رسوا خواهد شد. میگویند که در چنین حالتی، هرچقدر که بگذرد، عشق معشوقان او را مست میکند و باید به همان حال ادامه دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
[...]
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.