درین راهم گشادی نیست چندان
که منزل دور و زادی نیست چندان
ز هر سو رهزنانند ایستاده
مجال ایستادی نیست چندان
شب اندوه هجران دیدگان را
امید بامدادی نیست چندان
بکن با نامردان هرچه خواهی
که اینان را مرادی نیست چندان
به تیغ افتراق از جان بریدیم
چو با مات اتحادی نیست چندان
به زهد خویش مغرور است زاهد
به عشقش اعتقادی نیست چندان
صلاح کار جز معشوق و می نیست
درین دعوی فسادی نیست هجران
به تیغ عشق جامی کشته شو زود
که بر عمر اعتقادی نیست چندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و هجران میپردازد. شاعر اشاره میکند که در این راه عشق، گشایشی وجود ندارد و موانع زیادی پیش روی اوست. او با ناامیدی از وجود افرادی که نمیتوانند او را در این سفر همراهی کنند، سخن میگوید و به تضاد عشق و زهد اشاره میکند. شاعر اعتراف میکند که تنها در عشق و عشقبازی میتوان امیدی پیدا کرد و از جامعه و زاهدان فاصله میگیرد. در نهایت، او از خواننده میخواهد که در عشق شجاع باشد و به سرعت اقدام کند، زیرا عمر کوتاه است و اعتباری به آن نیست.
هوش مصنوعی: در این مسیر، جا و فرصتی برای پیشرفت و استراحت وجود ندارد، به اندازهای که به مقصد دوری برسیم، هیچ زاد و توشهای برای ما فراهم نیست.
هوش مصنوعی: در هر طرف خطراتی وجود دارد و برای ایستادن و توقف کردن فرصتی نیست.
هوش مصنوعی: در شب غم جدایی، چشمانم به صبح امیدی ندارند.
هوش مصنوعی: هر کاری که بخواهی با افراد ناپسند انجام بده، چرا که آنها هدف و ارادهای ندارند که بر تو تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: ما از عشق و ارتباطی که داشتیم، به شدت جدا شدیم، زیرا در این وضعیت ناهمخوانی و تنهایی چیز زیادی برای ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر زهد و تقوای خود دچار غرور شده و به عشق و محبت حقیقی اعتقادی ندارد.
هوش مصنوعی: تنها راه درست در این موضوع، عشق و شراب است و در این جدل هیچ فساد و خرابی ناشی از جدایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، به سرعت به سراغ آن چیزی برو که دلخواهت است، زیرا عمر به اعتقادهای ثابت و ماندگار چندان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟
چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟
یکی اندر دهان حق زبانست
یکی اندر دهان مرگ دندان
ملک آن یادگار آل دارا
ملک آن قطب دور آل سامان
اگر بیند بگاه کینش ابلیس
ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان
بپای لشکرش ناهید و هرمز
[...]
بدان گردیست آن سیمین زنخدان
بدان خمیدگی زلفین جانان
یکی گوئی که از کافور گوییست
یک گوئی که هست از مشگ چوگان
چه چیزست آن خط مشکین و آن لب
[...]
ز من معزول شد سلطان شیطان
ندارم نیز شیطان را به سلطان
سرم زیرش ندارم، مر مرا چه
اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟
همی دانم که گر فربه شود سگ
[...]
زمان از وی پدید آمد به فرمان
به نزد برترین جوهر ز گیهان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.