امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است
همچون ردیف قافیه پیشم مکرر است
ز آثار کلک بیهده گوی سیه زبان
روی دلم سیاهتر از پشت دفتر است
ساقی بیا و رغم سفیهان شهر را
می ده که می جلای ضمیر سخنور است
آن می که چون نوازش خوبان طرب فزاست
آن می که چون وصال بتان روح پرور است
نی نی میی بده که بشوید ز لوح دل
نقشی که طبع صافی ما زان مکدر است
آن نقش چیست صورت هر آز و آرزو
کز وایه های طبع به دل سایه گستر است
جامی بنوش جرعه این جام و نیست شو
کین نیستی به هستی جاوید رهبر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات خود در مورد شاعری و زندگی صحبت میکند. او از حال و هوای متفاوتی که امشب دارد سخن میگوید و میگوید که آثارش بر دلش سنگینی میکند. او از ساقی میخواهد که شرابی به او بدهد تا ضمیرش را پاک کند و از اندیشههای منفی دور شود. شاعر به ویژگیهای خاص این شراب اشاره میکند که مانند نوازش خوبان احساس خوشحالی میآورد و روح را پرورش میدهد. او حسرت میخورد که برخی نقشها در دلش باقیمانده و درخواست میکند که با نوشیدن جرعهای از این می، به هستی و جاودانگی دست پیدا کند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در زندگی باید از لحظهها استفاده کرد و از زشتیها دوری جست.
هوش مصنوعی: امشب به دلایلی که در شعر خواندهام، حال و هوای مخصوصی دارم. احساس میکنم که مثل قافیهها که بارها تکرار میشوند، فکرها و احساساتم نیز بارها در ذهنم مرور میشوند.
هوش مصنوعی: نوشتههای بیمعنا و تلخ روزگار بر دل من تأثیر منفی گذاشته و آن را تیره و تار کرده است، بهطوریکه حالا دلم از پشت دفتر هم سیاهتر شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و به کسانی که در این شهر نادان هستند، شراب بده. چرا که این شراب روح سخنران را نیرومند و شفاف میکند.
هوش مصنوعی: می، که هنگام نوازش دلنشین خوبان شادی و سرور به ارمغان میآورد، و می، که در کنار وصال معشوقان، جان را تازه و شاداب میکند.
هوش مصنوعی: بده یک نی نواختن را تا تصویری از دل ما پاک شود، چون طبیعت خالص ما به خاطر آنچه که از بیرون بر آن تأثیر گذاشته، تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: این تصویر چه معنایی دارد که هر آرزو و خواستهای را به دل میآورد و از ویژگیهای ذاتی انسان نشأت میگیرد؟
هوش مصنوعی: جامی از این جام بنوش و از عدم خود را رها کن، زیرا این نیستی به وجود جاودانی راهیست که تو را هدایت می کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
[...]
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.