زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات
حیات و دولت وصل تو متحد بالذات
منم فتاده به گرداب غم به دستم ده
کمند زلف کزان باشدم امید نجات
به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی
بدین ترانه بده می که کل آت آت
چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست
بغیر باده چه امکان تلافی مافات
چو خاست هیهیت ای صوفی از نشیمن طبع
به پیشگاه حقیقت رساندت هیهات
زکات حسن ندادی به بوسه زان گریم
اگرچه مانع بارندگیست ترک زکات
ز طعن عابد اصنام جامیا بازآی
چه آفریده اوهام ما چه عزی و لات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر بزرگ فارسیزبان است که در آن احساس عمیق فراق و عشق را بیان میکند. شاعر از درد جدایی و تاثیر آن بر زندگی خود میگوید و از ساقی میخواهد که بادهای به او بدهد تا غم را تسکین دهد. او به نقش بیهودگی عابدین و ریاکاریهایی که در دین وجود دارد، اشاره میکند و به اهمیت حقیقت و عشق واقعی تاکید میکند. در نهایت، شاعر به اندیشههای پوچ و ساختگی اشاره کرده و از سرزنشهای عابدین دوری میکند. این شعر نمایانگر جستجوی شاعر برای معنای واقعی زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: فراق تو آنقدر دردناک است که مانند مرگ لذتها میباشد و تنها بودن در کنار تو، زندگی و خوشبختی را به من میبخشد.
هوش مصنوعی: من در دریای غم افتادهام و نیاز به کمکی دارم تا از زنجیرهای زلف کسی که به او امید نجات پیدا کردهام، رها شوم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نگذار که به گناه و زهد بازگردم، این ترانه را بده که زندگی پر از حرارت و شوق است.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر عمر ما در حالت هوشیاری سپری شود، فرصتی برای جبران گذشته نداریم جز با نوشیدن شراب.
هوش مصنوعی: وقتی که ای صوفی، خواستهای از وجود خودت را به حقیقت نزدیک کنی، این کار بسیار دشواری است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر زیباییات به من بوسهای نمیدهی، باید بدان که اشکهای من هرچند مانع باران میشود، باز هم به خاطر کمبود آن محبت ناراحت میشود.
هوش مصنوعی: از انتقاد عابد به بتها دست بردار، زیرا آنچه که او ساخته فقط توهمات هستند، نه عزی و نه لات حقیقی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب
لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
رسید دختر دیگر مرا و یکباره
ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
اگر نتایج صلبم بود برین قانون
[...]
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات
خیال تو چو درآید به سینه عاشق
درون خانه تن پر شود چراغ حیات
دود به پیش خیالت خیالهای دگر
[...]
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات
گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن
گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور
[...]
ترا ز شکر شیرین از آن دمید نبات
که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات
اگر نه چشمه حیوان دهان تنگ تو بود
بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات
چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.