مشو فریفته حسن صورت ای درویش
به روی شاهد معنی گشای دیده خویش
مکن به دیدن خوش قامتان به بالاروی
مباد مانی ازین کار و بار سر در پیش
ملاحت سخن عشق عاشقان دانند
نیافت چاشنی این نمک بجز دل ریش
طریق عقل رها کن که هیچ کس ننشست
به صدر قرب به تدبیر عقل دوراندیش
کجاست شحنه که تا شهر را بپردازد
ز سفلگان مسلمان نمای کافرکیش
شبان به خواب وز آن بی خبر که افتاده ست
هزار گرگ فزون در رمه به صورت میش
مده به مدرسه جامی ز سر وصل نشان
که بر فقیه نمی چسبد این سخن به سریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مخاطب هشدار میدهد که فریب زیبایی ظاهری افراد را نخورد و توجهش را به عمق معانی معطوف کند. شاعر به عشق و محبت واقعی اشاره میکند و میگوید که تنها ظاهر زیبا کافی نیست، بلکه باید به احساسات عمیق و درون عشق توجه کرد. او عقل را در موقعیتهایی که نیاز به عشق و احساس است، کنار میگذارد و به چالشهای اجتماعی و فریبهایی که در جامعه وجود دارد، اشاره میکند. در نهایت، اشاره به این دارد که برخی از عالمان دین نمیتوانند درک صحیحی از عشق و زیباییهای واقعی داشته باشند.
هوش مصنوعی: ای درویش، فریب زیبایی ظاهری را نخور. چشمانت را به زیبایی باطنی و معنا باز کن و به عمق آن نگاه کن.
هوش مصنوعی: به زیباییهای خوشاندامان ننگر و از این کار و مشغله دوری کن، که در این کار تنها سر به زیر خواهی رفت و هیچ سودی نخواهی برد.
هوش مصنوعی: زیبایی و شیرینی کلام عشق را تنها عاشقان درک میکنند و هیچ چیز دیگری نمیتواند به این عشق طعم و مزهای بدهد جز دلهای شکستخورده.
هوش مصنوعی: راه تفکر منطقی را رها کن، زیرا هیچ کس در مقام نزدیک شدن به حقایق برتر، با تکیه بر تدبیر عقلانی به این مقام نرسیده است.
هوش مصنوعی: کجاست کسی که بتواند از بار ناپاکیها و بدکرداریها در شهر کاسته و به دور کردن افراد نادرست و بد، یاری کند تا چهرهای پاک و مسلمانانه از جامعه ارائه دهد؟
هوش مصنوعی: شبانی در خواب است و بیاطلاع از این که در گلهاش هزار گرگ بیشتر از تعداد میشها حضور دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نباید در مدرسه و محافل علمی از عشق و وصال صحبت کرد، زیرا این نوع سخنان به دانشمندان و فقیهان نمیچسبد و احساسات عاشقانه با مباحث علمی و فلسفی سازگاری ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.