لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

مشو فریفته حسن صورت ای درویش

به روی شاهد معنی گشای دیده خویش

مکن به دیدن خوش قامتان به بالاروی

مباد مانی ازین کار و بار سر در پیش

ملاحت سخن عشق عاشقان دانند

نیافت چاشنی این نمک بجز دل ریش

طریق عقل رها کن که هیچ کس ننشست

به صدر قرب به تدبیر عقل دوراندیش

کجاست شحنه که تا شهر را بپردازد

ز سفلگان مسلمان نمای کافرکیش

شبان به خواب وز آن بی خبر که افتاده ست

هزار گرگ فزون در رمه به صورت میش

مده به مدرسه جامی ز سر وصل نشان

که بر فقیه نمی چسبد این سخن به سریش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

قطران تبریزی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که باز گردد پیر و پیاده و درویش

مسعود سعد سلمان

نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو

مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش

چو مته تو شدم در غم تو سرگردان

بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش

همیشه هجران جویی بسان اره خود

[...]

سوزنی سمرقندی

شهاب دین موید که بر سپهر هنر

بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش

بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو

که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش

عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه