حاشا که نهم من از معما دامی
تا صید کنم ز نامجویی کامی
پختم هوسی بود ز چون من خامی
بر صفحه ایام بماند نامی
***
بیچاره حکیم عمری اندیشه گماشت
تدبیر غنا ز کیمیا می پنداشت
خاک سر کوی فقر را حال چو دید
در حال حکیم کیمیا را بگذاشت
***
تا خطت شد بلای دین ما را
بینی از حال دین حزین ما را
***
ماه و خور خالی ز میلی نیستند
پیش رویت تا به خدمت ایستند
***
چه خوش باشد که در کاشانه غم
دو همدم درد دل گویند با هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.