گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

شنیده ام که به گلچهره ای نظر داری

ز شوق لاله رخی داغ بر جگر داری

مکن مکن که ز خیل پریوشان هر سو

هزار عاشق دیوانه بیشتر داری

چو روی خویش در آیینه می توانی دید

چرا نظر به جمال کسی دگر داری

منه ز عشق به دل بار غم تو را آن به

که بار غم ز دل اهل عشق برداری

نشان پای تو باشد نشانه رحمت

خوش آن زمین که تو گاهی بر آن گذر داری

مگیر بی خبر از حال عاشقان خود را

ز داغ شوق و غم عشق چون خبر داری

چو نیست زهره خریدار او شدن جامی

ز اشک و چهره چه حاصل که سیم و زر داری