نسیم صبحدم ای روح بخش روح فزای
به کوی دوست گذر مشکبیز و غالیه سای
ز گرد ره چو بر آن خاک در زنی نفسی
پس از اجازت دربان زمین ببوس و درآی
ببند دست به خدمت و گر مجال شود
به عرض حال من بی زبان زبان بگشای
نمودمت تن چون موی خویش ضعف مرا
به آن میان چو مو مو به موی بازنمای
چو در خرام نهد پای بر زمین برسان
تضرع رخ زردم به خاک آن کف پای
ز ناله های منش یاد ده به بزم طرب
چو مطربان خوش الحان شوند نغمه سرای
ز حال جامی اگر پرسدت بگو اینک
نوشته نامه ای از آب چشم خون پالای
ز بس که کاست اگر خوانیش تواند ساخت
درون نامه میان حروف خود را جای
پی دعای تو هر دم کشد بر رشته نظم
جواهر سخن از بحر طبع گوهرزای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شدهست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای
مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست
بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای
بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق
[...]
همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
[...]
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
[...]
به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم
نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای
دو پای دارم چار دگر بباید از آنک
به هفت کشور نتوان رسید بیشش پای
چنان زندگانی کن ای نیک رای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.