ای که مرا به صد جفا سینه فگار کرده ای
با تو یک است عهد من گر تو هزار کرده ای
بوسه قرار کردیم از لب خود چو جان دهم
جان به لبم رسید کو آنچه قرار کرده ای
خط عذار توست این یا نه که مشک سوده ای
چشمه آفتاب را زیر غبار کرده ای
خواب گهم جدا ز خود ساخته ای حریر و گل
بالش خاره داده ای بستر خار کرده ای
جلوه کنان همی روی مرکب راز زیر ران
غارت عقل و هوش را فتنه سوار کرده ای
روی چو گل نموده ای سبزه بر آن فزوده ای
کلبه محنت مرا باغ و بهار کرده ای
جامی اگر نه عاشقی در ره نیکوان چرا
دل به دو نیم مانده ای دیده چهار کرده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.