اشکی که تو را بر گل رخسار دویده
باران بهار است که بر لاله چکیده
تا اشک رسیده ست به روی تو چه گویم
کز رشک به روی من مسکین چه رسیده
اشک است به روی تو نه عکسی ست ز اشکم
کش دیده در آیینه رخسار تو دیده
از چشم و رخت اشک به هر جا که فتاده
گلبرگ تر و لاله سیراب دمیده
اشک تو میان مژه درهاست که مردم
از بهر بناگوش تو در رشته کشیده
در سفت به وصف گهر اشک تو جامی
زینسان سخن پاک و روان کس نشنیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اشکی است که بر صورت محبوب میریزد و آن را به باران بهاری که بر لالهها میچکد تشبیه میکند. شاعر با بیان اینکه این اشک عکسی از درد و غم او است، احساس حسادت و پیشرفت را در مواجهه با زیبایی محبوب خود نشان میدهد. همچنین، اشاره میکند که اشک محبوب در واقع بیانگر عواطف عمیقتری است و زیبایی او باعث سیراب شدن گلها و گیاهان اطراف شده است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ کس مانند او نتوانسته به زیبایی و پاکی این اشکها سخن بگوید.
هوش مصنوعی: اشکی که بر صورت زیبایت جاری شده، شبیه باران بهاری است که بر روی گل لاله میریزد.
هوش مصنوعی: وقتی اشکهایم بر روی تو ریخته، چه بگویم که از حسرت به روی من بیچاره چه گذشته است.
هوش مصنوعی: اشکی که بر روی صورت توست، واقعاً تصویر اشک من نیست؛ بلکه این اشک از چشمان من به خاطر دیدن چهره زیبای تو جاری شده است.
هوش مصنوعی: از نگاه و چهرهات، اشکها به هر سمتی که میافتد، گلبرگهای تازه و لالههای سیراب شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: اشک تو در کنار مژههایت قرار دارد و مردم به خاطر زیبایی گوشهایت به صف ایستادهاند.
هوش مصنوعی: در وصف ارزش و زیبایی اشکهای تو، جامی پر از سخنهای پاک و روان به گونهای بیان شده که هیچکس چیزی مشابه آن را نشنیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آن روی دلارام تو دیده
گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است
[...]
ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده
وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده
بر دامن تو دست معالی نرسیده
با قدر تو اوج زحل از دست فتاده
[...]
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
بگذاشته ما را تو و در خود نگریده
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم
تو آینه ناقص کژشکل خریده
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو
[...]
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
[...]
ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده
از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکدهها چشم سیاه تو کشیده
چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.